ای ملائک سوی یثرب همه پرواز کنید * حاج محمود کریمی

بازدید: 1073 بازدید

ای ملائک سوی یثرب همه پرواز کنید

شمس آن ناله ز سوز جگر آغاز کنید

همه با هم به سما دست دعا باز کنید

خون فشانید و ز چشم و به خدا راز کنید

مهر غم نقش به بال و پرتان میگردد

مرگ دور سر پیغمبرتان میگردد

پیک غم از حرم خواجه اسرا آید

خبر از فاجعه ی محشر کبری آید

کاروان عجل از جانب صحرا آید

نگذارید در خانه ی زهرا آید

قاصد مرگ کجا کعبه مقصود کجا

ملک الموت کجا خانه معبود کجا

عجل استاده هراسان به در بیت رسول

پشت در لحظه به لحظه طلبد اذن دخول

لرزد از زمزمه او دل زهرای بتول

فاطمه سوی پدر آمده محزون ملول

که ای پدر پیک غریبیست تو را می خواند

کیست که هر سخنش قلب مرا لرزاند

گفت در پاسخ زهرا پدر ای پاک سرشت

دست تقدیر برای تو غم تازه نوشت

پدرت میرود امیروز به گلزار بهشت

آسمان کوه بلا را به سر دوش تو هشت

فلک امروز پر از ناله ی جرائیل است

این غریبی که بود پشت در ازرائیل است

این نه آن است که از کس طلبد اذن دخول

این عجل باشد بر بردن جان هاست عجول

اذن ناکرده طلب جز به دل بیت رسول

پاسداری کند از حرمت زهرای بتول

ای فدای تو و خون دل و اشک بصرت

باز کن در که شود خاک یتیمی به سرت

فاطمه برد به بابا سر تسلیم فرود

در کاشانه به سوی ملک الموت گشود

چون به دار الشرف وحی عجل یافت ورود

به ادب روی به پیغمبر اسلام نمود

که ای تنت جان جهان گر دهی اذنم ز کرم

آمدم روح تو در جنت اعلا ببرم

گفت ای دوست کمی صبر و تحمل باید

که مرا پیک خدا حضرت جبریل آید

رنگ اندوه ز آیینه دل بزداید

عقده از سینه پر غصه من بگشاید

جبرئیل امد و گفت ای به فدایت گردم

باغ جنت را از بهر تو زینت کردم

گفت ای پیک خدا حامل فیض و رحمت

سخنی گو که ز قلبم بربایی محنت

غم من نیست غم حور و قصور و جنت

چه کند روز جزا خالق من با امت

گفت جبریل که فرموده چنین معبودت

انقدر بر تو ببخشم که کنم خوشنودت

ای به دوشت غم امت همه دم در همه حال

برده بر شانه خود کوه غم و درد و ملال

امت اجر تو عطا کرد به قران و به آل

حرم هر دو کنار حرمت شد پا مال

کرده غصب فدک و حق علی را بردند

پهلوی فاطمه ات را ز لگد ازردند

بر لب خلق هنوز از غم تو زمزمه بود

شعله ها در جگر و اشک به چشم همه بود

شهر از فتنه ایام پر از واهمه بود

اولین اجر رسالت زدن فاطمه بود

گشت از عهد کشی امت بیدادگرت

کشتن محسن مظلوم تو اجر دگرت

با سر انگشت خزان سخت ورق برگردید

غنچه و لاله خونین تو پرپر گردید

سومین اجر تو زخم سر حیدر گردید

به حسن از همه کس ظلم فزون تر گردید

بعد از آن زهر که بر نور دو عینت دادند

اجر ها بود که امت به حسینت دادند

گرگ ها بر بدن یوسف تو چنگ زدند

بر رخ چرخ ز خون دل او رنگ زدند

دست بگشود به پیشانی او سنگ زدند

تهمت کفر به آل تو به نیرنگ زدند

زین مصیبت همه دم سینه  میثم سوزد

بلکه تا حشر دل عالم و ادم سوزد

 

ای ملائک سوی یثرب همه پرواز کنید

.
.

لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.

مطالعه بیشتر