بیا و سر به روی سینه ‌ام بگذار مهدی‌ جان * سید مهدی میرداماد

بازدید: 841 بازدید

بیا و سر به روی سینه ‌ام بگذار مهدی‌ جان

شرر زد بر درونم زهر آتش بار مهدی‌ جان

بیا تا سیر بینم وقت رفتن ماه رویت را

که میباشد مرا این آخرین دیدار مهدی ‌جان

در ایام جوانی سیر گردیدم ز جان خود

ز بس بر من رسید از دشمنان آزار مهدی‌ جان

از آن ترسم که بعد از من تو در تنهایی و غربت

به موج غم گذاری چهره بر دیوار مهدی ‌جان

تو در ایام طفلی بی‌ پدر گشتی عزیز دل

مرا شد در جوانی پاره قلب زار مهدی ‌جان

از آن میسوزم ای نور دو چشم خود که میبینم

تو بهر گریه کردن هم نداری یار مهدی‌ جان

غم تو بیشتر باشد ز غم‌ های پدر آری

اگر چه دیده ‌ام من محنت بسیار مهدی ‌جان

تـو باید قرن‌ ها در پرده غیبت کنی گریه

بود هر روز روزت مثل شام تار مهدی ‌جان

تو باید قرن‌ها چون جد مظلومت علی باشی

به حلقت استخوان باشد به چشمت خار مهدی ‌جان

بگیر از مرحمت فردای محشر دست میثم را

که بر جرم و گناه خود کند اقرار مهدی‌ جان

شاعر: استاد سازگار

 

 

کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است.

مهجه |  www.Mohjat.net

@mohjat_net

 

مطالعه بیشتر