دستت افتاده لب افتاده و سر افتاده * حاج محمود کریمی

بازدید: 597 بازدید

دستت افتاده لب افتاده و سر افتاده

عمویت دیده تو را و ز کمر افتاده

همه با چکمه جنگی ز تنت رد شده اند

بس که امروز تنت بین گذر افتاده

پشت لب های تو دیگر پسرم سبز شده

روی خشکی لبت خونِ جگر افتاده

چشم های حسنی تو نه بسته است نه باز

هر کسی دیده تو را یاد پدر افتاده

آستین پاره تو در بغلش خونی شد

حق بده تازه عروس تو اگر افتاده

باز انگار علی رفته احد برگشته

باز انگار روی فاطمه در افتاده

آسمانی شده ای که پُر ماه است عمو

به رویت سُم فَرَس ها چقدر افتاده

مشتری های تو با سنگ خریدند تو را

عسلت ریخته و شیشه دگر افتاده

شاعر: سید پوریا هاشمی

 

 

لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید

کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست

www.mohjat.blogfa.com

www.Mohjat.net

مطالعه بیشتر