آنقدر تب کرده ای که آفتاب آتش گرفت * محمدحسین پویانفر

بازدید: 606 بازدید

آنقدر تب کرده ای که آفتاب آتش گرفت

آنقدر لب تشنه ای جانم که آب آتش گرفت

کاش میشد هر چه بود و این قُماط اینجا نبود

شرمگینم کاش میشد که فرات اینجا نبود

با جگر دارم غم این سرزمین را میکشم

آه دارم بر گلویت آستین را میکشم

روی دستم خنده کردی خنده ات تغییر کرد

آه دیدی حرمله آخر پدر را پیر کرد

کاش عمو عباس بود و حرف آب اینجا نبود

کاش میشد هر که بود اما رباب اینجا نبود

اولین بار است بابا حرف مُنّو زد علی

بر همه رو زد علی بر حرمله رو زد علی

تیر بر حلق تو نه زد بر دل من نا نجیب

روی زخم اکبرم زد مستقیما نا نجیب

تا نفس شاید کشی از حنجرت خون میکشم

تیر را از آن طرف دارم به بیرون میکشم

وای من از حنجر تو خون کشیدن مشکل است

تیر را از سینه ات بیرون کشیدن مشکل است

یک سه شعبه آمد و در سینه با هم گیر کرد

تیر رد شد از تو و در بین قلبم گیر کرد

کاش میشد دخترم با مشک آب اینجا نبود

کاش میشد هر که بود اما رباب اینجا نبود

پشت خیمه پیش تو بر خاک زانو میزنم

تا نیاید مادرت بر عمه ات رو میزنم

در زمین گهواره ات را با غلافی میکَنم

تو که خیلی کوچکی اما اضافی میکَنم

با غلاف و با نوک شمشیر کندم حیف حیف

پیش چشم نو عروسی پیر کندم حیف حیف

بعد من از پشت خیمه خاک با خون میکشند

بچه با شمشیر غارت کرده بیرون میکشند

کاش میشد مادرت در آفتاب اینجا نبود

کاش میشد هرکه بود اما رباب اینجا نبود

شاعر: حسن لطفی

 

.
.

 

شب ۲۷ محرم ۹۹ محمدحسین پویانفر

متن مداحی / متن شعر / اشعار مداحی
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.

 

مطالعه بیشتر