از ابتدا گِل من را خدا مطهر کرد * سید مهدی میرداماد

بازدید: 877 بازدید

از ابتدا گِل من را خدا مطهر کرد

و بعد عشق تو را در دلم مقدر کرد

به نور ناب نگاه چهارده خورشید

وجود و فطرت و ذات مرا منوّر کرد

زلال ناب ولایت به جان من نوشاند

سپس تمام دلم را به نام حیدر کرد

به فضل و رحمت زهرا سرشت قلبم را

زلال اشک مرا از تبار کوثر کرد

سپس کمی نمک روضه در وجودم ریخت

به عطر سیب حسینی مرا معطّر کرد

مرا اسیر غزلهای چشم تو می خواست

نگاه روشنتان را کمیت پرور کرد

چگونه می شود الطاف بی کران تو را

چگونه می شود ای با شکوه باور کرد

خدا اراده نموده که شاعرت باشم

همیشه هر سحر جمعه زائرت باشم

به غیر وادی عشق تو نیست وادی ما

ولایت تو مبانی اعتقادی ما

شکوه بی حد تفسیر شیعه برکت توست

رهین محضر تو فقه اجتهادی ما

میان چشم تو آیات فتح را دیدیم

خروش تو شده روحیه ی  جهادی ما

و آیه آیه قنوتت ترنّم ملکوت

خلوص سجدة تو مسلک عبادی ما

همیشه نور هدایت چراغ محفل ماست

به لطف این که تو هستی امام هادی ما

اگر کم از جلوات جلالی ات گفتیم

بذار این همه را پای کم سوادی ما

شدیم مثل گدایان سامرائی تو

مگیر خرده بر این خواهش زیادی ما

چه می شود که گدایِ گدای تو باشیم

چه می شود بپذیری فدای تو باشیم

همیشه می وزد از مرقدت نسیم بهشت

پر است صحن و سرای تو از شمیم بهشت

کنار گنبد و گلدسته های تو دیدیم

شکوه عرش خدا شوکت عظیم بهشت

عبور می‌کند از بین صحن اطهر تو

مسیر روشن حق راه مستقیم بهشت

همیشه رزق من از دست با کرامت توست

میان جنت الاعلا تویی نعیم بهشت

همین که چشم من آقا به چشم تو افتاد

شدم اسیر نگاهت شدم مقیم بهشت

دوباره شوق زیارت هوائیم کرده

منم کبوتر صحن تو یا کریمِ بهشت

میان صحن و سرایت کبوترم کردی

تو بال های مرا نذر این حرم کردی

بخوان زیارت پر محتوای جامعه را

بخوان که خوب بفهمم بهای جامعه را

بخوان که روح بگیرد ولی شناسی مان

بخوان و شرح بده آیه آیه جامعه را

نگاه روشن تو ای معادن الرحمه

بنا نهاده در عالم بنای جامعه را

میان عرش و زمین در تمامی ملکوت

ببین تجلی بی انتهای جامعه را

بگیر دست مرا عادتکم الاحسان

ببار بر دل من روشنای جامعه را

تو خواستی که فقط پیرو ولی باشیم

همیشه در خط مولایمان علی باشیم

بخوان مرا که به عشق تو مبتلا باشم

بخوان مرا که هوایی سامرا باشم

چه خوب می شود آقای من شوی تا من

تمام عمر در این آستان گدا باشم

مرا اسیر خودت کن که با عنایاتت

ز بند های تعلق دگر رها باشم

نگاه روشنت اعجاز بی حدی دارد

طلا و مس نه نظر کن که کیمیا باشم

تو خانه دل من را تکان بده شاید

در آستانه تو زائر خدا باشم

بده برات زیارت که یک شب جمعه

کنار قبر شهیدان کربلا باشم

شوم دوباره دخیل دو قبر شش گوشه

فدائی تو و ارباب با وفا باشم

تمام دار و ندارم همه فدای حسین

چه می شود که بمیرم شبی برای حسین

شاعر: یوسف رحیمی

 

لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید

کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست

www.mohjat.blogfa.com

www.Mohjat.net

مطالعه بیشتر