اشعار وفات حضرت زینب ۱۳۹۵ * سید مجید بنی فاطمه

بازدید: 852 بازدید

یک سال میشود که تو هم پر کشیده ای

من هم به سوگ پر زدن تو نشسته ام

شاید به جا نیاوری ام آشنای من

میبینی از فراق تو خیلی شکسته ام

***
چون آفتاب بر لب بامم که مثل تو

مانده به زیر صورت خورشید پیکرم

ای تشنه لب به یاد ترکهای لعل تو

لب تشنه مانده ام به نفسهای آخرم

***
بی تو تمام باغ ِ تو رنگ خزان گرفت

بی تو پری برای پریدن نمانده بود

صحرای داغ،پای برهنه،لبان خشک

نایی دگر برای دویدن نمانده بود

***
چندیست رفته قوت دیدن ز دیده ام

بنگر به راه رفتن خواهر که دیدنیست

دارم هنوز بر تنم از آن مسافرت

یک باغ پُر بنفشه برادر که دیدنیست

***
دل پاره پاره از همه ی طعنه هایشان

پایم هنوز آبله دار از شتابها

جا خوش نموده بر بدنم جای سلسه

رَدّیست بر تمام تنم از طنابها

***
پیراهنی که خون تو آغشته اش بُوَد

هرگز نشسته ام نرود عطر و بوی تو

دارم هنوز با خودم از آن مسافرت

سنگی که خورد بر سر نیزه به روی تو

شاعر : محسن عرب خالقی

 

 

 

روضه

من زینبم که زخمی بغض و بهانه ام

مضمون سرخ یک غزل عاشقانه ام

من روضه خوان حمله صد تازیانه ام

پروانه ام که سوخته ام کنج خانه ام

دستان درد ارزویم را به باد داد

یک اه سرد ارزویم را به باد داد

پاییز شد هوای بهاری که داشتم

بر باد رفت دار و نداری که داشتم

پرپر شدند ایل و تباری که داشتم

ماندند کربلا کس و کاری که داشتم

دستان روزگار مرا بی حسین کرد

من را اسیر داغ شه عالمین کرد

من بودم و عزای بیایان کربلا

بچه یتیم های پریشان کربلا

بر روی نیزه ها سر عطشان کربلا

خون می گذشت از سر ایوان کربلا

با یاد زخم های تنش گریه می کنم

هر شب برای پیروهنش گریه می کنم

یادم نمیرود که دل از غصه ها گرفت

شلاق هایشان به تنم بی هوا گرفت

دیدم که چکمه ای به روی سینه پا گرفت

یک خنجر شکسته حسین مرا گرفت

دیدم سرش جدا شد و باور نداشتم

جای حسین کاش که من سر نداشتم

حالا عزای زخم تنت قاتلم شده

کابوس دست و پا زدنت قاتلم شده

خون لخته های در دهنت قاتلم شده

با نیزه زیر و رو شدنت قاتلم شده

یادم نرفته خاطره گوشواره را

گودال و ازدحام و تنی پاره پاره را

بعد از وداع بود که روزم سیاه شد

عباسمان که رفت حرم بی پناه شد

با تازیانه ها بدنم راه راه شد

با من هر انچه شد وسط قتلگاه شد

با اینکه روزگار به غارت مرا سپرد

دست کسی و لی به پر معجرم نخورد

از هم گسست بعد تو شیرازه ام حسین

انگار داغدار غمی تازه ام حسین

من در غمت شریک و هم اندازه ام حسین

مجروع سنگ خورده دروازه ام حسین

میرفت بعد غربت صحرای کربلا

نیمی ز من به ناقه و نیمی به نیزه ها

 

 

 

زمینه

ای عمه سادات من برات بمیرم

از داغ تو ماتم میگیرم

فدای تو تویی ناموس کبریا تویی بانوی کربلا

روحی نفسی لک الفدا

فدای تو تو که ماتم کشیده ای تو که سرو خمیده ای

تو که قطعا شهیده ای

کیه که ندونه همیشه میمونه دین و ایین و قران زیر دینت

وجودت وجودش نبودی نبودش یه دونه گریه کن واسه حسینت

وای

***********

داری میری کم کم با قد خمیده

صبر تو بانو سر رسیده

یه سال و نیم روضه خونی و سینه زن واسه عشق بی کفن

تو و اون کهنه پیروهن

یه سال و نیم تو فقط اشک و ناله ای داغ یک باغ لاله ای

عزا دار سه ساله ای

دمای اخرت پیش چشم ترت خاطرات میاد واست عذابه

امون از دل تو شده قاتل تو که جا مونده رقیه تو خرابه

وای

************

اون که تو رو کشته غصه های شامه

اون غصه بزم شرابه

تو که دیدی قامتای کمونی رو روبروت راس خونی رو

لبای خیزرونی رو

چی کشیدی با روی نیلی و کبود جایی که محرمی نبود

شنیدی طعنه از یهود

دیگه داری میری حالا دم میگری بیا که خواهر تو خیلی تنهاس

ای پناه حرم سایه رو سرم برای دیدنت بی تابم عباس

وای

 

 

 

واحد

همه رفتند و من جا ماندم ای دوست

ز بخت بد به دنیا ماندم ای دوست

چرا رفتی مرا با خود نبردی

ببین بعد از تو تنها ماندم ای دوست

***

ببین از داغ تو خیلی شکستم

شکستم که چنین از پا نشستم

شکسته دشمنت از بس دلم را

چنان گشتم که نشناسی که هستم

***

به یادت در نوای آب آبم

چنان تو زیر تیغ آفتابم

تو راحت خفته ای در خانه ی قبر

ولی من از غمت خانه خرابم

***

لباس تو در آغوشم برادر

صدایت مانده در گوشم برادر

تو ماندی بی کفن بر خاک صحرا

چگونه من کفن پوشم برادر

***

ببین در دیده سوی دیدنم نیست

توان دادن جان در تنم نیست

چنان آبم نموده آتش تو

گمانم جسم در پیراهنم نیست

***

من وکابوس شمشیر و تن تو

تماشای به غارت رفتن تو

تو را سر نیزه ها بردند و مانده

برای من فقط پیراهن تو

***

سراسر نیزه میبینم به خوابم

سر و سرنیزه میبینم به خوابم

همین که پلک بر هم می گذارم

تو را بر نیزه میبینم به خوابم

***

دلم هر روز سوی نیزه میرفت

که خونت در گلوی نیزه میرفت

چه می شد مثل سرهای شهیدان

سر من هم به روی نیزه میرفت

شاعر : محسن عرب خالقی

 

 

واحد

بریدم از همه دنیا دلم تنگه تو

دلم تنگه تو دلم تنگه تو

یه ساله بعد عاشورا دلم تنگه تو

دلم تنگه تو  دلم تنگه تو

غرورمو له کردن داداش بعد تو

یادت میای میگفتم بیا

هر طوری بود روزمو شب کردم

بدون تو من همش تب کردم

کاشکی میشد باز مثل اون روزا

کنارت باشم پیشت برگردم

تو  خبر داری از دلم خون دلها خوردم حسین

تو نبودی با یاد تو روزی صدربار مردم حسین

حسین پیچیده باز اون ناله هنوز مادرم تو گوداله

****************

رو سینم پیرهنت مونده عجب پیروهنی

تو گودال دیدمت گفتن نمونده بدنی

خودم دیدم نامردا با سنگ میزدن

با کعبه نی هاشون تا حرم میزدن

از ویرونه یه کبوتر پر زد رقیه سادات یه شب پرپر زد

بین بازار سر عباس تو نیزه مثل ستاره سر زد

بی علمدارت سختمه چقدر تنهایی بده

میرسید هرکس تا حرم با غلافش مارو زده

حسین پیچیده باز اون ناله هنوز مادرم تو گوداله

 

 

شور

همه التماس چشمای ترمه یه شب جمعه حرمه

با پدر و مادرمه به خدا کربلات حسین ارزوی اخرمه

پر میگیرم امشب تا حرمت اقا

خاطره ها دارم با حمت اقا

ای صنما قبله نما عاشق ترم کن

شاه وفا خون خدا روزیم حرم کن

**********

همه دنیام و گرفته عشق تو میشه یه بار نگام کنی

راهی کربلام کنی واسه یه بارم شده با اسم کوچیک صدام کنی

نوکرت از سفرت نون و نمک خورده

به روضه هات اقا دلم گره خورده

دربه درم در میزنم با خسته حالی

باز اومدم زانو زدم با دست خالی

*******

به خدا جون میدم برات منم یه روز

وسط سینه زنیو وسط گریه زاریو

خواهشم اینه که فقط لحظه آخرم بیای

تموم دنیامو  بهت بدهکارم

هیچ وقت ازت آقا دست بر نمیدارم

ساقی من ناجی من پر کن پیاله

بی روضه ها دنیای من خواب و خیاله

 

 

شور

توی قلب من ،میدونی جز تو کسی نیست

جای هر سلام ، یه کربلا پام بنویس

ای صبح سپید،ای شاه شهید

از کودکی ام به غم تو دلم شده مبتلا

مجنون توام ،‌مدیون توام

بی تاب زیارت یک شب جمعه ی کربلا

ای ذکر مدام ، ای ختم کلام

ارباب غریب منّا علیکَ سلام

حسین وای

****************

شب جمعه ها به تو توسل میکنم

غم دوریتو دارم تحمل می کنم

ای جان دلم ،‌سلطان دلم

من منتظرم که بیای آقا لحظه ی آخرم

رویای منی ،‌دنیای منی

تابوتمو کاشکی آقا بیارن تا دم حرم

سرّ سحرم،سوز جگرم

هر شب به سرم دارم هوای حرم

ای ذکر مدام ، ای ختم کلام

ارباب غریب منّا علیک السلام

حسین وای

****************

تا نفس دارم میخام فقط گریه کنم

پای مقتل تو خط به خط گریه کنم

وای از بدنت ، پس کو کفنت

وای از دم مغربو ، روضه گودی قتلگاه

افتاده علم ،‌ میسوزه حرم

وای از غم زینبو غربت خیمه ی بی پناه

ای خون خدا ،‌شاه شهدا

از دامن تو دستم ،‌نمیشه جدا

ای ذکر مدام ، ای ختم کلام

ارباب غریب منّا علیک السلام

حسین وای

 

 

 

کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است.

مهجه |  www.Mohjat.net

@mohjat_net

 

مطالعه بیشتر