الا ای قوم من جان محمد روح قرآنم * سید مهدی میرداماد

بازدید: 924 بازدید

الا ای قوم من جان محمد روح قرآنم

ولی الله اعظم شهریار ملک امکانم

زعیم و رهنما و نا خدا و فُلک توحیدم

امام و پیشوا و مقتدای اهل ایمانم

نمازم روزه ام حجم قیامم سجده ام رکنم

صفایم مروه ام سعیم صراط و حشر و میزانم

پیمبر جد و بابم حیدر است و مادرم زهرا

برادر مجتبی خود میر و سالار شهیدانم

قَدَر عبدی است پا بستم قضا تیغی است در دستم

فلک آواره کویم ملک گهواره جنبانم

حدید و صافات و مومن و والفجر و الرحمان

دخان و زخرف و یاسین و فتح و آل عمرانم

حسین ابن علی باب النجاه عالم خلقت

نبی را جان شیرین شیر حق را شیره جانم

گر از توحید میگویید من خود روح توحیدم

گر از قرآن گواه آرید من خود جان قرآنم

ذبیح الله و ثارالله و عین الله و وجه الله

چراغ دین و کشتی  نجات و بحر احسانم

من از شوق شهادت سینه پیش تیغ بگشودم

و گر نه نیست کس در کل خلقت مرد میدانم

اگر یک حمله آرم همچو باران بر زمین ریزد

سر و دست و تن و پا از دم شمشیر برانم

گهی رعدم گهی برقم گهی خشمم گهی قهرم

گهی دریا گهی طوفان گهی سیل خروشانم

اگر دریایی از لشگر شود این دشت موسایم

و اگر این سرزمین از دیو پر گردد سلیمانم

من از روز ازل با خالق خود بسته ام عهدی

که ماند بی کفن در این بیابان جسم عریانم

خدای کعبه و پیغمبر او نیز میداند

که عاشورا روز حج خون و عید قربانم

گر از سُم ستوران بشکند هم سینه هم پشتم

بحق دوست هرگز نشکنم با دوست پیمانم

اگر چشمی بگردانم سری بر تن نمیماند

همان شمشیر ها در دستتان باشد به فرمانم

به تیر و نیزه ها و تیغ ها و سنگ ها گفتم

که من در راه جانان عاشق زخم فراوانم

اگر شمشمیر هاتان کُند گشته نیزه بشکسته

بیایید و کنید از چار جانب سنگ بارانم

زنید آنقدر زخم از تیر و تیغ و نیزه و سنگم

که در گودال نشناسند اطفال پریشانم

نمیگویم دهید آبم ولی آنقدر میگویم

که دیگر شعله گردیده نفس در کام عطشانم

گرفتم آب مِهر مادرم زهرا نمیباشد

گرفتم نیستم فرزند پیغمبر مسلمانم

بود مهمان گرامی هر که باشد ای ستمکاران

اگر اینک مسلمانم نمیدانید مهمانم

برایم نامه بنوشتید تا مهمانتان گشتم

زمین را لاله گون کردید از خون جوانانم

کنار نعش فرزندم همه دیدید اشکم را

به جای گریه خندیدید بر چشمان گریانم

ز چشم شیعیان اشک ریزد تا صف محشر

به یاد لحظه ای کز خون دل شد شسته دامانم

نگیرم دل نبندم لب نپوشم چشم از جانان

اگر صد بار گردد سر جدا در این بیابانم

سرم با خواندن قرآن به نوک نیزه ها گوید

که حتی با سر بُبریده قرآن را نگهبانم

لبم بر مرگ میخندد ولی چشمم اگر گرید

به یاد زینب و فردای زینب اشک افشانم

به اَجر این قصیده روز محشر شافع میثم

به میزان عمل در دادگاه حی سبحانم

شاعر: استاد سازگار

 

 

 

لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید

دانلود نوحه جدید / جدید ترین متن نوحه و متن مداحی تمام مداحان از سایت مهجه

کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است

وبلاگ مهجه: www.mohjat.blogfa.com

سایت مهجه |  www.Mohjat.net

@Mohjat_net
#Mohjat

مطالعه بیشتر