امشب شب قدر تا خدا رفتن * حاج محمود کریمی

بازدید: 1448 بازدید

امشب شب قدر تا خدا رفتن

رفتن سفر روح بدون تن

وقتی کارامو به روم نمیاری

انگار تو خجالت می کشی از من

یک عمر تو همیشه دعوتم کردی

اما من اصلا به روم نیاوردم

گفتی بیا آغوشم برات بازه

گفتم دیگه من که بر نمیگردم

گفتی بیا مهربون تر از من نیست

گفتم نمی خوام ولی بد آوردم

گفتی نرو جای دور بی چاره

اصرار کردی این که زود برگردم

گفتم به خودم که من نه محتاجم

اصلا خوبه آزادی مگه بَردم

دیدم همین آزادی منو کشته

شیطون میگه تو طردی منم طردم

دیدم بی تو زندگیم همش مرگه

بی تو پره غصه ام پر از دردم

بی تو همه خوبا باهام قهرن

بی تو دیگه آخرای نا مردم

بی تو همه چی سیاهو تاریکه

مولا بسمه میخوام که برگردم

گفتی تو بیا هواتو من دارم

برگرد بدیتو به روت نمیارم

برگرد شب قدره وقت پروازه

برگرد با علی بیا که غفارم

پشت دره خونه علی سرده

سرما اثر دلای بی درده

وقتی دو شبه گرسنه خوابیدن

تازه همه ماجرا رو فهمیدن

مردی که غذا میداد همین مَرده

کوفه با علی چطور تا کرده

هر کس که نمی شناخت رسوا شد

گمنام شبای کوفه پیدا شد

تو دست همه یه کاسه شیره

اما دیگه خیلی این کارا دیره

بازم برای تلافی فرصت هست

وقتی که حرم به کربلا میره

 

 

 

حاج محمود کریمی/ شب بیست و یکم ماه رمضان ۱۳۹۹

لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید

کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست

www.mohjat.blogfa.com

www.Mohjat.net

مطالعه بیشتر