این پا و اون پا کردم از افطار * حاج محمود کریمی

بازدید: 1217 بازدید

این پا و اون پا کردم از افطار

از سر شب حالم پریشونه

دست تو کلید ازادیم

مدتیه دلم تو زندونه

نذار که ابروم بره امشب

غیر خودت کسی نمیدونه

دامن تو تو دست لرزونم

اما یقم تو دست شیطونه

از سر شب میگفت نرو بیرون

خسته نکن خودت رو دیوونه

میگف میخوای بری برو اما

اخرشم تو رو میسوزونه

اما صدای مهربونی گفت

شب شبه قدر وقت بارونه

یه کوه غصه رو شونت باشه

وقت سحر سبک میری خونه

خوش به حال اون که نجف رفته

یا کربلاست یا که خراسونه

وای که چقدر خونه تو خوبه

بیچاره اون کسی که بیرونه

بیچاره اون که اومده امشب

اما تماشا چی و حیرونه

بیچاره اون که زیر این بارون

تشنه میاد و تشنه میمونه

من نمیخوام دوباره برگردم

پشت سرم همش بیابونه

هیچی ندارم ای خدا غیر از

این دل خسته ای که داغونه

خودم نشستم این میون اما

دلم نجف میونه ایوونه

کمک کنی من از همین الان

میخوام بدم یه قول مردونه

صحبت مردی شد دلم پر زد

برای اون که مرد میدونه

مردی که تو دلش پر از اهه

راز دلش رو چاه میدونه

مردی که تو چشاش پر از اشکه

اما لبش همیشه خندونه

مردی که کوله بارش و بسته

یه امشب و تو خونه میمونه

چشمای خستش و به در دوخته

انگاری چش به راه مهمونه

مهمونی که داره میاد امشب

عمریه داره روضه میخونه

بسه تو دنیا موندنت اقا

دنبالت اومدم بریم خونه

هر جا تو باشی خونمون اونجاست

بی تو علی بهشت زندونه

راستی الان داریم میریم خونه

گفتی وصیتای اخر رو

گفتی کجا باید بره زینب

گفتی گلای یاس پر پر رو

گفتی علی به گوش عباسم

قصه مشک و تیر اخر رو

گفتی برا حسن پسر هاش و

گفتی برا حسین اکبر رو

گفتی برا حسین مظلومم

تیر و گلوی خشک اصغر رو

گفتی به زینبم دم اخر

پیروهن دوخته مادر رو

گفتی برای زینبم باید

یه روز ببوسه زیر حنجر رو

گفتی براش قصه غارت رو

قصه گوشواره و معجر رو

گفتی باید که از دل اتیش

نجات بده سه ساله دختر رو

گفتی یه روز میبینه تو گودال

جون دادن و بریدن سر رو

 

 

 

لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید

کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است

www.mohjat.blogfa.com

www.Mohjat.net

مطالعه بیشتر