ای مشرف بر تمام هستی * حاج محمود کریمی

بازدید: 859 بازدید

ای مشرف بر تمام هستی

ای هستی من امام هستی

ای ساکن بام افرینش

ای ذکر مدام افرینش

ای جان همه فدات اقا

دستم به پره قبات اقا

تا مانده به دل امید برگرد

ای سرو قد رشید برگرد

هم داغ به جانمان رسیده

هم کارد به استخوان رسیده

تا کی سر عشق روی نیزه

خون می چکد گلوی نیزه

ای حامی زینبین برگرد

ای منتقم حسین برگرد

امشب سر پای دار دارم

در کرب و بلا قرار دارم

گفتی که  قرار پای پرچم

در کرب و بلا قرار دارم

گفتی که قرار نهر علقم

بر دست فتاده پای پرچم

من میگویم شما بگریید

بر ساقی کربلا بگریید

از صبح که بغض در گلو بود

هر جا که امام رفت او بود

در دل قلیان و چهره محجوب

سقای حرم کجا و ایوب

ان دم که علی به خاک افتاد

با سینه چاک چاک افتاد

ان دم که یتیم دست و پا زد

فرزند کریم دست و پا زد

هر گاه حسین رفت میدان

تا راس کسی نهد به دامان

در سایه تیغ بی امانش

ارباب به قامت کمانش

نعشی ز دل سپاه اورد

ان کشته به خیمه گاه اورد

لب بسته میان جمع میسوخت

خاموش به سان شمع میسوخت

مشغول دفاع و پاسداری

از صبح نکرده سوگواری

از خیمه برون امیر امد

از بیشه برون چو شیر امد

شمشیر به دست و مشک بر دوش

شد تشنگی خودش فراموش

فرمود حسین با ابالفضل

جانم به فدات یا ابالفضل

گر علقمه بسته بود برگرد

تنها شده ایم زود برگرد

از برق نگاه تیغ دارش

هر کس که رسید شد شکارش

یک لحظه نشست بر لب اب

در حسرت طفل در تب اب

ناچار در اب برد دست و

با مشک به اب خورد دست و

از اتش شرم سوخت هستش

از اینکه خنک شدست دستش

تفتیده لب امد از شریعه

تا درس وفا دهد به شیعه

گر عاشق صادقی خطر کن

از امر مباه هم گذر کن

مردی نه فقط به زور بازوست

مردی نه به غرش است و نیروست

هستند زنان که مرد مردند

تاریخ بخوان ببین چه کردند

در اصل چراغ راه مردان

زهراست امید شاه مردان

انسیه حوریست بانو

مردی زده پیش پاش زانو

کمن فات قلیله یک زن

کم من فائه کثیره دشمن

شد کرد به خطبه اش نشد را

چون مرد گرفت حق خود را

تسلیم نشد به زور تهدی

یک ذره به دل نداشت تردید

چون ترس نبود در مرامش

شد فانی در ره امامش

مردی نبود به دل شکستن

بر طفل صغیر راه بستن

این نیست نشان مرد بودن

پیراهن کشته را ربودن

اتش بکشند اشیان را

سیلی بزنند کودکان را

جسم پسری به پیش بابا

لب تشنه کنند اربا اربا

مردی نبود که با سر تیر

نوشند به شیرخواره ای شیر

در مسلک مرد نیست غارت

بر راس به روی نی جسارت

ایتام به ریسمان کشیدن

چادر ز سر زنان کشیدن

مردیست به این که در امیری

دستان فتاده را بگیری

مردی به مروت است و همت

در عین خضوع با شهامت

کمن فات قلیله یک زن

کم من فائه کثیره دشمن

شد کرد به خطبه اش نشد را

چون مرد گرفت حق خود را

پشت دره نیمه شعله ور رفت

در اتش فتنه بی سپر رفت

هر چند گرفت پشت در را

تا شعله گرفت موی سر را

در با لگدی ز جای افتاد

بانوی علی ز پای افتاد

هر چند که محسنش فدا شد

محشر به میان کوچه ها شد

هر چند که گشواره افتاد

بر خواست ولی دوباره افتاد

هر چند زدند روی بازوش

از ضرب لگد شکست پهلویش

تسلیم نشد به زور تهدید

یک ذره به دل نداشت تردید

 

.
.

لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.

 

 

مطالعه بیشتر