بار بلا به شانه کشیدم به کودکی * حاج محمود کریمی

بازدید: 1513 بازدید

بار بلا به شانه کشیدم به کودکی

یک صبح تا به عصر چه دیدم به کودکی

از خیمه گاه تا دل گودال قتلگاه

دنبال عمه هام دویدم به کودکی

آن شب که در مقابل من عمه را زدند

فریاد الفرار شنیدم به کودکی

عمه اگر چه در همه جا شد سپر ولی

من ضرب دست شمر چشیدم به کودکی

آن شب که در خرابه سر آمد میان ما

چون عمه ام رقیه خمیدم به کودکی

با کعب نی لباس همه پاره پاره شد

بد تر ز اهل شام ندیدم به کودکی

در مجلس شراب که دل هایمان شکست

من آستین صبر جویدم به کودکی

یک سرخ مو ز قافله ما کنیز خواست

این را به گوش خویش شنیدم به کودکی

چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن

به رخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن

بابا قرآن می خونه سنگا به اون لب می خوره

هر کدوم خطا میره به عمه زینب میخوره

ای ماه من به نیزه اعدا چه می کنی

آغوش ماست جای تو آنجا چه می کنی

دیشب به یاد روی تو بودم ندا رسید

او پیش مادر است تو تنها چه می کنی

 

 

لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید

کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست

www.mohjat.blogfa.com

www.Mohjat.net

 

مطالعه بیشتر