باورم نمیشه که داری میری * حاج امیر کرمانشاهی

بازدید: 2728 بازدید

باورم نمیشه که داری میری

بعد از این دیدنت آرزوم میشه

باورم نمیشه تنهام میذاری

دیگه داشتنت داره تموم میشه

مگه ما قرار نبود با هم باشیم

دلمو آواره میکنی چرا

مگه این یادگار فاطمه نیست

پیرهنت رو پاره میکنی چرا

بچه هات پشت سرت دلواپسن

کوفه وایساده با نیزه روبروت

بیا این وصیت مادرمه

بیا لبهامو بذارم رو گلوت

غصم اینه از تو چیزی نمونه

هر کسی چیزی از اعضات ببره

یه کمی خودت سرو بالا بگیر

پنجشو نذار تو موهات ببره

ترسم اینه که روی داغی خاک

با سر نیزه تنت رو بکشن

نگرانیم اینه عریانت کنن

بی حیاها پیرهنت رو بکشن

دست و پا نزن که آروم بگیرم

دست و پا نزن که محتضر نشی

خنجر و نیزه و تیر دورت پره

دست و نزن که زخمی تر نشی

من نشستم دستامم رو سرمه

اسبا دارن تو رو پامال میکنن

عده ای حرومی با تازیونه

زن و بچه هاتو دنبال میکنن

حالا که دیگه گذشت اما بدون

ته گودال جای مادرت نبود

کاری به طرز بریدن ندارم

خدایی خورجین جای سرت نبود

 

 

.
.

شب عاشورا محرم ۱۳۹۹ حاج امیر کرمانشاهی

لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.

 

مطالعه بیشتر