با تو گر گویم ز حسن یار خویش * حاج محمود کریمی

بازدید: 1136 بازدید

با تو گر گویم ز حسن یار خویش

خود رقیبی ساختم در کار خویش

سایه لطفش ندارد انتها

قامتی دارد از اینجا تا خدا

من که از روز ازل احساسی ام

هر چه بادا تا ابد عباسی ام

ای حرمت قبله حاجات ما

یاد تو تسبیح و مناجات ما

تاج شهیدان همه عالمی

دست علی ماه بنی هاشمی

ماه کجا روی دلارای تو

سرو کجا قامت راعنای تو

هر که به هر در و غمی شد دچار

گوید اگر یکصد و سی و سه بار

ای علم افراشته در نشعتین

اکشف یا کاشف کرب الحسین

از کرم و لطف جوابش دهی

تشنه اگر امده ابش دهی

چار امامی که تو را دیده اند

دست علم گیر تو بوسیده اند

طفل بودی مادر نیکو سیّر

برد تو را ساحت قدس پدر

چشم علی تا که دو دست تو دید

بوسه زد و اشک ز چشمش چکید

با لب اغشته به زهر جفا

بوسه زده دست تو را مجتبی

دید چو در کرب و بلا شاه دین

دست تو افتاده به روی زمین

خم شد و بگذاشت سر دیده اش

بوسه بزد با لب خشکیده اش

حضرت سجاد همان دست پاک

بوسه زد و کرد نهان زیر خاک

 

لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید

کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است

www.mohjat.blogfa.com

www.Mohjat.net

مطالعه بیشتر