با سر میاورم این دست را * سید مجید بنی فاطمه

بازدید: 796 بازدید

با سر میاورم این دست را که در بر دلبر میاورم

دستم که جای خود  تو سر تکان بده به خدا سر میاورم

هر چند از عطش یک لب به خشکی لب اصغر میاورم

لب تر کنی اگر با چشم خویش چشمه ی کوثر میاور

اصلا تو جان بخواه اصلا بگو سپاه بیاور میاورم

رخصت اگر دهی از بین کودکان دو سه لشگر میاور

بابای من شدی من هم شجاعت علی اکبر میاورم

دقت که می کنم از عمق زخم های تو سر در می اورم

پس با خودم دوا از اشک های حضرت مادر میاورم

باید دعا کنم هر طور هست پیش عمو جان فدا کنم

باید حسین را با ذکر لا افارق عمی صدا کنم

باید به گوش دشت یا مجتبی بگویم و طوفان به پا کنم

باید به دست خویش مرحم برای زخم عمو دست و پا کنم

لب های خویش را با زخم های پیکر او اشنا کنم

باید شتاب کرد عمه رهام کن به امامم وفا کنم

دستم به دامنت بگذار سینه را سپر سنگ ها کنم

تا لا اقل کمی از این تن جدا شده دفع بلا کنم

باید به هر طریق از دست عمه دست خودم را رها کنم

از حال می روم وقتی نمانده است به گودال می روم

دستم جدا شده در قتلگاه شور قیامت به پا شده

گودال قتلگاه لبریز از صدای سم اسب ها شده

جان می کنم ولی شکر خدا که پیش تو جانم فدا شده

ای تکیه گاه عرش حیف از تنت که با لگدی جا به جا شده

بر پیکرت چطور بیش از هزار زخم دهن باز جا شده

در پیش زخم هات نیزه فرو نشسته و شمشیر پا شده

محکم نفس بکش تیری که در گلوی تو رفتست تا شده

تنها نه حنجرت از هم تمام پیکرت این گونه وا شده

معلوم نیستی از بس که صورت تو پر از رد پا شده

 

.
.

لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.