با لبان تشنه آن ساعت که افتادی * سید مهدی میرداماد

بازدید: 839 بازدید

با لبان تشنه آن ساعت که افتادی به خاک

لَم ‌تَقُل شیئًا سِوی قُم یا أخا أدرِك أخاك

مشک دور از دست گریان است و قدری دورتر

مانده در صحرا لبی خندان و جسمی چاک‌ چاک

عِندَما کُلٌّ یَرَونَ الموتَ أحلی مِن عَسَل

خاک گلگون را نمی‌ شویند جز با خون پاک

کُلُّ مَن فی المَوکِبِ قالَ خُذینی یا سُیُوف

تشنگان عشق را از جان فدا کردن چه باک

یَلمَعُ النّورُ الّذی سَمّاه مصباحَ الهُدی

تا قیامت میدرخشد این چراغ تابناک

داوری عادل تر از تاریخ در تاریخ نیست

نور هرگز در شب ظلمت نمی گردد هلاک

شاعر: فاضل نظری

 

.
.

لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.

مطالعه بیشتر