برادری به زمین بود و بال و پر میزد * حاج مهدی رسولی

بازدید: 923 بازدید

برادری به زمین بود و بال و پر میزد

برادری به سرش بود و هی به سر میزد

برادری به زمین از لبش جگر میریخت

برادری به سرش ناله از جگر میزد

چقدر چین و چروک است روی این صورت

کنار هلهله ها دست بر کمر میزد

دو دست در بغل و یاد مادرش میکرد

دوباره حرف در و چوب شعله ور میزد

رشید بودن تو کار دست زینب داد

گره به معجر طفلان بی خبر میزد

****

لشکر به هلهله بین تو و علم افتاده فاصله

مشک تو رو زمین جسم تو نیمه جون

دیده به راهی از چشمای پر ز خون

پاشو حرفی بزن دوباره

پاشو خیمه در انتظاره

پاشو لشکر علم نداره

پاشو نذار که من بی کس بشم داداش

مشتاق دست توست مشک و علم داداش

دست قلم شده افتاده رو زمین

چشمات و وا کن و تنهاییم و ببین

پاشو حرفی بزن دوباره

پاشو خیمه در انتظاره

پاشو لشکر علم نداره

بعد از تو غارت روزی خیمه ها

بعد از تو درهمه اوضاع خیمه ها

بعد زا تو وای من وای از غم حرم

گریون بعد تو چشمای خواهرم

 

 

.
.

لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.

 

 

مطالعه بیشتر