به هم آنقدر می آمد نمازم با اذان تو * سید مهدی حسینی

بازدید: 699 بازدید

به هم آنقدر می آمد نمازم با اذان تو

گره عمری بهم خورده توانم با توان تو

تمام تو از آن من تمام من از آن تو

بمان پیشم که میمیرد بهارم با خزان تو

همیشه با تو میگفتم کنارم اکبرم که هست

چه غم از پیری ام وقتی نگاه آخرم که هست

کنارش گرچه لیلا نیست اما خواهرم که هست

دلت در گیسوان من دلم در گیسوان توست

به تو گفتم برو اما پدر پشتت به راه افتاد

نگاهم بر نگاه تو لبم اما به آه افتاد

صدای شیون عمه میان خیمه گاه افتاد

کمان ابروی ما رفتی حرم شد قد کمان تو

از این بدتر نمی گردد که اسبت اشتباهی رفت

از این بدتر نمی گردد که چشمانت سیاهی رفت

میان حلقه ی جمع سپاهی بی پناهی رفت

انار فاطمه دیدم اناری شد لبان تو

سبک تر گشته ای اما شبیه پَر نمی مانی

چرا بر روی دستانم علی اکبر نمی مانی

چرا حرفی نمی گویی مگر دیگر نمی مانی

کدامین خشک تر بوده زبان من زبان تو

علی جان زندگانی از جوان مرده نمی آید

توان راه رفتن از زمین خورده نمی آید

نفس های مرا داغ پسر برده نمی آید

لبت بوسیدم و خون شد دهان من دهان تو

زمین خوردی زمین خوردم پدر گفتی پدر گفتم

بهم خوردی بهم خوردم جگر گفتی چگر گفتم

مفصل نیزه ها خوردی ولی من مختصر گفتم

چرا با فصله مانده تمام استخوان تو

نگاهم تار میبیند کجا چیدم کجا چیدم

کشیدم دست بر خاک و تو را روی عبا چیدم

هزار و نهصد و اندی کنار هم تو را چیدم

ولی خیره به من مانده نگاه مهربان تو

 

.
شب هشتم محرم ۱۴۰۰ سید مهدی حسینی
آرشیو متن اشعار محرم ۱۴۰۰ »» کلیک کنید
اشتباهات تایپی متن مداحی را اطلاع بدید
.

www.instagram.com/mohjat_net
t.me/mohjat_net
www.aparat.com/mohjat
www.Mohjat.net
.

مطالعه بیشتر