تا دره خرابه وا شد نیمه شب * سید مجید بنی فاطمه

بازدید: 534 بازدید

تا دره خرابه وا شد نیمه شب

فهمیدم تعبیر رویای منی

هر کی هر چی که میخواد بزار بگه

توی تشتم باشی بابای منی

با لباس پاره هم دخترتم

من میخواستم که با آغوشت بیای

از سرم زیاده اما سرتم

به خدا خسته شدم از اینکه هی

شب بلرزم و روزا تب بکنم

کاش خبر میدادی که داری میای

یه کم اینجا رو مرتب بکنم

بگو از چی بگم از کجا بگم

آخه فرصت کمه و حرفا زیاد

آرزوم بود مثه مادرت بشم

فکر کنم موی سفید بهم میاد

خوب نگاه کن همه چی عوض شده

بدنا سیاه و مو سپید شدی

کار دنیا رو میبینی بابا جون

رفتی و همسایه یزید شدی

من نمیتونم بخوابم نه بشینم

نه که راه برم بابایی چند قدم

واسه دلخوشی عمه این شبا

الکی هی خودم و به خواب زدم

آره اونجا بود که ما رو میزدن

دقیقا کنار نیزه روبروت

تا که اومدم بگم عمو کجاست

یکی سیلی زد و گفت اینم عموت

از مدینه یاد گرفتن همشون

اهل بیت و توی کوچه میزنن

باشه اصلا همه ما خارجی

اینا با چه دینی بچه میزنن

نمیدونی که به چه مصیبتی

از تو بازار و تو کوچه رد شدم

خیلی چیزا یاد گرفتم این روزا

وضوی جبیره هم بلد شدم

وقتی که تاولا سر وا میکنن

دیگه آب وضو آتیشه برام

خشتی که یه ماه بالشم شده

آخرش سنگ لحد میشه برام

 

 

 

کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است.

وبلاگ مهجه: www.mohjat.blogfa.com

مهجه |  www.Mohjat.net

@mohjat_net

 

مطالعه بیشتر