تشنگی شعله شد و چشم ترش را سوزاند * حاج محمود کریمی

بازدید: 791 بازدید

تشنگی شعله شد و چشم ترش را سوزاند

هق هق بی رمقش دور و برش را سوزاند

دست در دست پدر دختر همسایه رسید

ریخت نانی به زمین و جگرش را سوزاند

دخترک زیر پر چادر عمه میرفت

آتشی از لب بامی سپرش را سوزاند

سنگی از بین دو نی رد شد و بر رویش خورد

پس از آن ترکه چوبی اثرش را سوزاند

پنجه پیرزنی گیسوی او را وا کرد

شاخه سوخته نخل پرش را سوزاند

دستِ در حلقه زنجیر به دادش نرسید

هیزم شعله ور افتاد و سرش را سوزاند

این چه شهریست که لبخند مسلمانانش

جگر دخترک رهگذرش را سوزاند

این چه شهریست که بازار یهودي هایش

گیسوی بافته تا کمرش را سوزاند

زجر وقتی که سر حلقه زنجیر کشید

بند آمد نفسش باز تنش تیر کشید

گل سرخی به روی پیروهنش چسبیده

خوار صحرا به تمام بدنش چسبیده

زخم رگ های پدر بند نیامد حالا

چند لکه به روی پیروهنش چسبیده

تشنگی زخم لبش را چقدر وا کرده

بس که خشک است زبان بر دهنش چسبیده

شانه هم بر گره موی سرش میگرید

که به هم گیسویش از سوختنش چسبیده

دید انگشتر باباش که با قاتل بود

لخته خونی به عقیق یمنش چسبیده

زجر آرام بکش حلقه زنجیرت را

جِرم زنجیر تو بر زخم تنش چسبیده

عمه اش با زن غساله به گریه میگفت

تار موی پدرش بر کفنش چسبیده

***

چرا رنگ لبت چون ارغوان است

گمانم جای چوب خیزران است

.
.

متن شعر مداحی تشنگی شعله شد و چشم ترش را سوزاند

لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.

 

مطالعه بیشتر