حال درون منفعلم میکند * حاج محمود کریمی

بازدید: 978 بازدید

حال درون منفعلم می کند

انچه که هستم خجلم می کند

عقل مرا داد به دستان عشق

عشق چه خونی به دلم می کند

عشق مریدست به اویی که او

به اسمان متصلم می کند

کار کسی نیست مگر حضرتش

انچه که با اب و گلم می کند

غصه او منکسرم کرده و

روضه او مشتعلم می کند

انکه فقط هر چه خدا خواست گفت

انچه که از عالم بالاست گفت

سلسله هست و عدن دست اوست

هر چه به ان معتقدم دست اوست

ان سر این رشته که جان مرا

سوی خدا می کشدم دست اوست

رشته ما بین الف لام میم

رشته قل تا احدم دست اوست

دار و ندارم همه دین من است

انچه که از دین بلدم دست اوست

تیره افراشته پرچمی

که پای ان سینه زدم دست اوست

رگ به رگ جانم اگر حیدریست

نیست به جز اینکه دلم جعفریست

شیعه همه رعیت و او صاحب است

شیعه این مرد شدن واجب است

فروع دین پیکره ای بود و او

دونده روح در این قالب است

برای شیعه راه را باز کرد

در ان زمان که صاحبش غائب است

و تربیت کرد ولی از فقیه

امام را فقیه او نایب است

تمام فقه جعفری یک کلام

حب علی ابن ابیطالب است

پرچم حیدر که بر افراشته

مذهب جعفری نگه داشته

خاک در امیخته با غربتش

اینه غربت او تربتش

اینه دار حرم مادر است

با حضرات پدران حضرتش

خاک و طلا در بر ایشان یکیست

خاک مطلا شده در دولتش

واسطه ای نمانده حتی ضریح

بین گدا و قاضی حاجتش

میشکند منتقمان دست را

انکه شکسته قرق حرمتش

به خون خود شیعه شده هم قسم

مدینه را کند حرم در حرم

منبر را دوباره پر نور کرد

مدینه را دوباره پر شور کرد

تیغ قلم کشید تا سایه

خرافه را از سر دین دور کرد

دور و برش بود قیامت ولی

لطف زیادش همه را کور کرد

ان همه شاگرد ندیدند با

مرادشان چه کار منصور کرد

اه ندیدند که ظالم چطور

طبیب را به درد مجبور کرد

گریه ان پیر محاسن سپید

کوچه به کوچه بر زمین می چکید

کار به مسموم شدن میرسد

جام بلایش به دهن میرسد

زهر هلاهل چو به لب ها رسد

رعشه سختی به بدن میرسد

بعد چو سر تا سر تن را گرفت

لحظه دست و پا زدن میرسد

حالت جان دادن او به حسین

خون لبش هم به حسن میرسد

نور دل فاطمه جان داده و

از همه جا برد و کفن میرسد

اه اگر هم نمی امد کفن

حداقل داشت به تن پیروهن

حداقل نرفت بر نی سرش

هلهله ای نبود دور و برش

حداقل در دم اخر نخورد

دست کسی به چادر خواهرش

حداقل سهم ارازل نشد

عبا و عمامه و انگشترش

خانه اش ان روز اگر گر گرفت

نسوخت در شعله سر دخترش

زیر سم اسب تنش له نشد

جای لگد نماند بر پیکرش

بماند ان کوفه و شام خراب

بماند ان ترکه و بزم شراب

 

 

لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید

کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است

www.mohjat.blogfa.com

www.Mohjat.net

مطالعه بیشتر