حیدری که جمله ای در یاد دارم از نبیست * حاج محمود کریمی

بازدید: 1200 بازدید

حیدری که جمله ای در یاد دارم از نبیست

مرد مانند علی در عالم ایجاد نیست

حیدری که ذوالفقارش شور بر پا می کند

در میان جبهه با چشمش گره وا می کند

حیدری که با رجز هایش ورق برگشته است

با نگاهش بر تن بی جان رمق بر گشته است

حیدری که لرزه می انداخت با عین الیقین

بر وجود ناکثین قاسطین و مارقین

حال می لرزد تمام جسم و جانش مثل بید

اب میریزد به روی ماه و گیسوی سپید

اب میریزد به روی یاس چون رنگین کمان

بر کمان ساقه یاسی به رنگ ارغوان

اب میریزد به رخسار کبود همسرش

رفتن زهرا نمی گنجد دمی در باورش

اب میریزد به جای مهر بر پیشانی اش

بر تمام زخم های تازه پنهانی اش

اب میریزد به روی جسم زیر پیرهن

نوحه دارد حضرت مشکل گشا ای وای من

غسل بازوی کبود یار خود را چاره کرد

شاید انجا استین پیروهن را پاره کرد

دید بازویی ورم کردست زیر استین

ناله ای جان کاه زد ناگه امیر المومنین

راز غسل زیر پیراهن برایش فاش شد

راز سنگینی ماتم در صدایش فاش شد

راز این که از علی پوشانده زهرا روی خود

می کشیده چادرش را تا لب ابروی خود

سر به دیوار و صدای گریه هایش های های

گفت زهرایم نگفت از درد هایش وای وای

داشت مولا از همان دم تا سحر این زمزمه

فاطمه ای فاطمه ای فاطمه ای فاطمه

تا علی ان شب کفن را دید در دست حسن

شد دعای غسل مادر ای حسین ای بی کفن

وای حتی پیروهن جای کفن بر تن نداشت

بر زمین افتاده بود و قدرت دیدن نداشت

اسمان در پیش چشمش بود یک ابر کبود

پیروهن را از تنش بردند و چشمش باز بود

 

 

کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است.

وبلاگ مهجه: www.mohjat.blogfa.com

مهجه |  www.Mohjat.net

@mohjat_net

 

مطالعه بیشتر