خوشی به ما نیومده بس کن رباب * حسین سیب سرخی

بازدید: 1988 بازدید

خوشی به ما نیومده بس کن رباب

دستات و هی تکون نده بس کن رباب

گهواره رو نشون نده بس کن رباب

من که میدونم دلت از غم کبابه

بی قراری قلب تو در اضطرابه

پاشو از خیمه بیا بیرون برا تو

دیدن گهواره خالی یه عذابه

بس کن رباب پاشو بیا همراه من

بس کن رباب رخت اسیری کن به تن

بس کن رباب حرف از علی اصغر نزن

اصغرت رفت و امیدت نا امیده

دوری اون قلب تو اتیش کشیده

پشت خیمه در کنار قبر کوچیک

صحنه ای دیدی امونت رو بریده

تنها شدی بارونی چشم ترت

تنها شدی خیلی بلا اومد سرت

تنها شدی دیگه نمیاد اصغرت

دیگه بس کن گریه و این اه و زاری

دیگه باور کن علی اصغر نداری

باید اماده بشی تا که ببینی

کودک شش ماهه و نیزه سواری

بس کن رباب نگو که اصغرم کجاست

بس کن رباب نگو چرا از من جداست

بس کن رباب حتما تو اغوش باباست

 

.
.

لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.

مطالعه بیشتر