دارم دلی اما چه دل * حاج محمود کریمی

بازدید: 880 بازدید

دارم دلی اما چه دل صدگونه حرمان در بغل

چشمی و خون در آستین اشکی و طوفان در بغل

باد صبا از کوی تو گر بگذرد سوی چمن

گل غنچه گردد تا کند بوی تو پنهان در بغل

روز قیامت هر کسی در دست دارد نامه ای

من نیز وارد میشوم تصویر جانان در بغل

نازم خدنگ غمزه را کز لذت آزار او

از هم جراحت‌ های دل دزدند پیکان در بغل

کو قاصدی از کوی او تا در نثار مقدمش

هر طفل اشک از دیده ‌ام بیرون دود جان در بغل

بخت مرا از تیرگی صبح فراق و شام غم

پرورده چون طفل یتیم این در کنار آن در بغل

روز قیامت هر کسی در دست دارد نامه ای

من نیز وارد میشوم تصویر جانان در بغل

برقع ز عارض برفکن یک صبحدم تا جاودان

گردد فرامش صبح را خورشید تابان در بغل

قدسی ندانم چون شود سودای بازار جزا

او نقد آمرزش به کف من جنس عصیان در بغل

می آیم از طوف حرم بت خانه پنهان در بغل

ذوالنار راهب در میان ناقوس گبران در بغل

روز قیامت هر کسی در دست دارد نامه ای

من نیز وارد میشوم تصویر جانان در بغل

هر چند صید لاغرم انکار قتل من مکن

از غمزه ات دارد دلم صد زخم پیکان در بغل

مژگان ز لخت دل کند هر لحظه پر گل دامنم

من گل چو طفلان دم به دم ریزم ز دامان در بغل

هر شب کنم تا صبحدم طوف مزار کشتگان

گیرم به یاد حنجرت خون شهیدان در بغل

شاعر: قدسی مشهدی

 

 

 

لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید

کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است

www.mohjat.blogfa.com

www.Mohjat.net