در خیمه تشنه از خشکی لبهای یک مادر * حاج محمود کریمی

بازدید: 1096 بازدید

در خیمه تشنه از خشکی لبهای یک مادر

بر دست و پای کودکی بی حال بوسه می بارید

می گفت بهرش قصه ی باران هر لحظه ای که آسمان می سوخت

او تشنه تر میشد

وقتی که آغوش پدر اورا نوازش کردلبهای او مثل برگ گل بهم می خورد

با دیدن این صحنه ی غم بار اورا به میدان برد

در دستهای باغبانش نقش میزد نقش میزد

تصویری از خون گل تشنه

وقتی که مادر دست های سرخ اورا دید

با حالتی محزون تکان می داد گهواره

در آرزوی دیدن لبخند نوزادش

چشمان خودر ا بست فردای آن غوغا

وقتی دوباره چشم مادر باز میشد دید

خورشید مثل ماه می تابد

یا ماه یا خورشید یا نه مثل کودک بود

می گفت با آه ای کاش این سر نیزه ها یک ذره کوچک بود

 

.
.

لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.

 

مطالعه بیشتر