سن و سالی نداشتم * محمدحسین پویانفر

بازدید: 1021 بازدید

سن و سالی نداشتم اما در همان کودکی چه ها دیدم

قبل از آن روز ها به این خوبی معنی درد را نفهمیدم

سن و سالی نداشتم اما شانه هایم پناه مادر بود

در دل کوچه های تنهایی دست من تکیه گاه مادر بود

پدرم خوب شد ندید آن روز آنچه در کوچه بی صدا رخ داد

دست سنگین کینه بالا رفت آیه های خدا زمین افتاد

کاش قدری بزرگ تر بودم سپری میشدم بر آن سیلی

بی تفاوت نشسته یک دنیا به تماشای چهره ای نیلی

چادرش را که می تکاندم گفت گر چه از درد کهنه سرشارم

چقدر خوب شد ولی امروز بین این کوچه ها تو را دارم

کوچه های مدینه را گشتم دست در دست مهربان پدر

باورم نیست این همان شهر است شهر اسلام شهر پیغمبر

شهر خوبی که روی منبر آن جد ما از صفات فاطمه گفت

فاطمه آن که مثل پیغمبر حرف حق را بدون واهمه گفت

فاطمه آن که زیر سایه او قدسیان اعتکاف می کردند

آن که افلاک گرد چادر او طبق نوبت طواف می کردند

فاطمه آن که آبرو دادند به دو عالم حسین و عباسش

دور دنیا و گردش افلاک جلوه ای از شکوه دستاسش

خنده هایش بهشت پیغمبر چادرش سایه سر مردم

در مدینه قدم زنان بخشید با قدومش به سفره ها گندم

با حضورش خزان این دنیا زنده شد در بهار چادر او

آرزوی فرشتگان خدا بوسه ای بر غبار چادر او

جد ما رفت و بعد رحلت او حرمت دخترش شکسته شده

پیش چشم تمام مردم شهر دست های غدیر بسته شده

مادرم رفت و آسمانی شد رفت جام و شکست خمره خُم

چه کشید از عناد این دنیا آخرش هم به دست این مردم

کاش مادر دوباره بود و خودش پاک میکرد اشک زینب را

باز هم با اشاره میگویم قصه‌ نا تمام آن شب را

پلکها رفته رفته سنگین شد خواب غفلت گرفت عالم را

پدر امشب به جای نان بر دوش میکشد کوله باری از غم را

قطره قطره چکید غم هایش بین این کوچه ها به آرامی

میرود تا به خاک بسپارد مادرم را در اوج گمنامی

آسمان می‌کشید بر دوشش پیکر بی فروغ ماهش را

پشت سر هم ستاره ها هستند تا که روشن کنند راهش را

عرش حق جمله جمله میلرزید غصه ها را که مو به مو میگفت

در پی دلخوشی مادر بود در کنار مزار او میگفت

مثل تو شب به شب برای حسین میگذاریم کاسه‌ آبی

زینبت هم اگر بهانه گرفت می بریمش کنار محرابی

که هنوز عطر تو در آن جاریست  بین چادر نماز تو انگار

یک نفر نغمه نغمه میخواند با صدای تو جار ثُمَ الدار

مثل شمعی نفس نفس حیدر گریه در گریه آب شد آن شب

خشت خشت جهان بی زهرا پیش چشمش خراب شد آن شب

واژه واژه هنوز یادم هست درد دلهای هر شبش با چاه

از سیاهی این جهان میگفت از غم آسمان دور از ماه

شاعر: فاطمه افشاریان

 

.

شب ۲ فاطمیه دوم ۹۸ محمد حسین پویانفر

.

متن مداحی / متن شعر / اشعار مداحی

لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.

کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.

استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.

مطالعه بیشتر