شب های بی قراری چشمم سحر نشد * سید مهدی میرداماد

بازدید: 868 بازدید

شبهای بی قراری چشمم سحر نشد

دلواپسی و غربت و اندوه سر نشد

آهم کشید شعله ولی بال و پر نشد

اصلا کسی ز حال دلم با خبر نشد

فرموده ای که شرط وصالت صبوری است

وقتی زمان زمانه‌ هجران و دوری است

ای طلعه الرشیده‌ من ایها العزیز

ای غرة الحمیده‌ من ایها العزیز

ای نور هر دو دیده‌ من ایها العزیز

خورشید من سپیده‌ی من ایها العزیز

اين جمعه هم غروب شد اما نیامدی

ای آخرین سلاله‌ زهرا نیامدی

وقتی که هست چشم تر تو مطاف اشک

گم می شود دوباره دلم در طواف اشک

چشمان بی قرار من و اعتکاف اشک

آقا بخر مرا به همین دو کلاف اشک

این اشک ها شده همه‌ آبروی من

چشمی گشا به روی من ای آرزوی من

آمد محرم و غم عظمای کربلا

خون می تراود از دل صحرای کربلا

چشمان توست مصحف غم های کربلا

داری به دوش پرچم آقای کربلا

هر صبح و شام غرق عزا گریه میکنی

با روضه های کرب و بلا گریه میکنی

در حیرتم که با دلت این غم چه میکند

شب های داغ و شیون و ماتم چه میکند

با چشم هات اشک دمادم چه میکند

زخمی ترین غروب محرم چه میکند

امشب بیا که روضه بخوانی برایمان

صاحب عزای خون خدا صاحب الزمان

امشب بيا و با دل خونين جگر بخوان

از ماه خون گرفته و شق القمر بخوان

از شام بي کسي و شب بي سحر بخوان

از روضه هاي عمه تان بيشتر بخوان

وقتی که چشم های تو از غم لبالب است

آیینه‌ غریبی و غم های زینب است

اين خاک غرق ندبه و آه است العجل

هر صبح جمعه چشم به راه است العجل

آل عبا بدون پناه است العجل

بر روی نیزه ها سر ماه است العجل

یا این دل شکسته‌ ما را صبور کن

یا که به خاطر دل زینب ظهور کن

 

.
.

لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.