شبی از خویشتن سفر کردم * حاج محمود کریمی

بازدید: 962 بازدید

شبی از خویشتن سفر کردم

سیر کردم جهان بالا را

بین قصری ز باب های بهشت

دیدم ام البنین و زهرا را

این یکی بود رکن شیر خدا

دیگری بود مادر شهدا را

عجبا نام هر دو فاطمه بود

ذکرشان شمع محفل همه بود

نگه ان دو مهربان مادر

گه به گودال و گه به علقمه بود

هر دو را اشک و خون روان ز دو عین

بهر عباس بود و بهر حسین

گفت ام البنین به دخت رسول

ای سلام خدا به جان و تنت

ای هزاران هزار عباسم

به فدای حسین بی کفنت

داده ام در رهش چهار شهید

کاش بودی مرا هزار شهید

گفت زهرا که ای بلند اقبال

گلبان چهار لاله پرپر

چهار فرزند تو عزیز من است

بلکه هر چهار را منم مادر

پسران تو نور ین من اند

مثل عباس تو حسین من اند

باغبان چهار لاله یاس

پسرانت تمام اشجع ناس

دوست دارم که ای ستوده خصال

تو برایم بگویی از عباس

از علمداری و از وفاداریش

ادب و غیرت و فداکاریش

گفت بی بی از ان سر افرازم

که شد عباس من فدای حسین

اینکه اشکم ز دیدگان جاریست

می کنم گریه از برای حسین

گرچه عباس رفته از دستم

من شریک غم شما هستم

فاطمه گفت مادر عباس

من تو را نیز یار و هم دردم

تو نبودی ولی به جای تو من

بهر عباس مادری کردم

پدرم اب بهر او اورد

او به عشق حسین اب نخورد

اشک ام البنین به رخ جاری

گفت ای مادر فداکاری

از حسینت بگو به ام بنین

انچه خود دیدی و خبر داری

با من از حنجر بریده بگو

قصه ای از سر بریده بگو

گفت بر پیکر مطهر گل

زخم های دوباره را دیدم

لب خشکیده چشم از خون تر

حنجر پاره پاره را دیدم

گاه ذکرش علی و فاطمه بود

گاه چشمش به سمت علقمه بود

تو نبودی ببینی عباست

تیر بر دیده اش چگونه نشست

وقتی عباس افتاد به خاک

کمر زینب و حسین شکست

کمری که شکسته شد ز ملال

باز از سم اسب شد پا مال

روز محشر که می شود عباس

با چنین غیرت و فداکاری

باز هم مثل روز عاشورا

بر حسینم کند علمداری

او که بر ال فاطمه یار است

در صف حشر هم علمدار است

 

 

کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است.

وبلاگ مهجه: www.mohjat.blogfa.com

مهجه |  www.Mohjat.net

@mohjat_net

 

مطالعه بیشتر