شب جمعه بود مادرم میگفت * کربلایی نریمان پناهی

بازدید: 9980 بازدید

شب جمعه بود مادرم میگفت

این نوحه رو بدید مقبل

بنویسه بی حیا قاتل

افتاده شاه در مشکل

عذاب میدن حتی به مرکب هاشون آب میدن

سرت جنگه تشنه سر میبُرن که وقت تنگه

****

شب جمعه بود مادرم میگفت

این روضه رو بدید ریان

بگه از تنِ به خون غلطان

عطشان بدتره یا عریان

چه نامردن سخته آب از دشمن طلب کردن

جواب سنگه تشنه سر میبُرن که وقت تنگه

****

شب جمعه بود مادرم میگفت

سهم محتشم رو هم بردار

بگه از تنی که شد نیزار

نیزه بدتره یا مسمار

زمین خورده پیرهنت زیر نیزه چین خورده

پر از چنگه تشنه سر میبُرن که وقت تنگه

****

بین قتلگاه به پرت میزد

با ته خنجر به پیکرت میزد

تو رو پیش چشم مادرت میزد

طعنه به اشکای خواهرت میزد

تو بی تابو پیش چشمت رو زمین میریخت آبو

همه دیدن به لب تشنه ی تو میخندیدن

چه بدحالی بمیرم که غرق خون تو گودال

شدم مضطر برا غارتت هجوم آورد لشکر

****

بین قتلگاه غرورت شکست

پیش چشم زینب رو تنت نشست

با یه نیزه راه نفست رو بست

خواهرت میزد دست روی دست

عمیق زدن زن و بچت توی خیمه جیغ زدن

جفا کردن زنده زنده سرتو جدا کردن

کجا بردن سرتو به روی نیزه ها بردن

دلم پر غم زینب تو موند و خیل نامحرم

****

بین قتلگاه شدی زیر و رو

وصیت کردی با خس خس گلو

پنجه تو موهات زد شمر بی وضو

بدنت سرتاسر زخمه مو به مو

عمود افتاد خیمه هات بین آتیش و دود افتاد

چیکار کردن زن و بچه ها همه فرار کردن

کم آوردن چند تا بچه زیر دست و پا مُردن

دلم شد ریش دامن دخترکی گرفت آتیش

جهت دانلود صوت کلیک کنید

.

با نوای کربلایی نریمان پناهی
شب عاشورا ماه محرم ۱۴۰۱
اشتباهات تایپی رو اطلاع بدید
.

instagram.com/mohjat_net
t.me/mohjat_net
aparat.com/mohjat
Mohjat.net
.

مطالعه بیشتر