از ان زمان که به میخانه ات مقام گزیدم * حبیب ابن مظاهر

بازدید: 836 بازدید

از ان زمان که به میخانه ات مقام گزیدم

دو چشم مست تو ساقی دوباره کرد شهیدم

چو از تو جام گرفتم حبیب نام گرفتم

چو این مقام گرفتم به هر چه بود رسیدم

من و مقام محبت بر استان تو هاشا

تا ام حبیب گرفتی و گرنه عبد و عبیدم

در انتظار تو بودم به کودکی که بیایی

به میهمانی من پس به بام خانه دویدم

ز شوق دیدنت ای گل ز بام خانه فتادم

که عطر و بوی تو را از شمیم باد شنیدم

پرید روح من از تن ولی کجا نه به برزخ

به دور شمع تو پروانه ای شدم که پریدم

از این سرا چه تو رفتم نرفت یاد تو از سر

به خواب مرگ چو خفتم نخفت بخت سعیدم

تو بر سرم که رسیدی دوباره روح گرفتم

چو چشم خویش گشودم شمایل تو بدیدم

ز نور جذبه چشم سیاهت امدم اینک

که تا خزاب گذارم به خون به موی سپیدم

نه سهل امده دستم کلید گنج محبت

که من به مهر تو هفتاد سال رنج کشیدم

تو مکه ای تو منایم تو مروه ای تو صفایم

تو قبله ای به دعایم تو کعبه ای به توحیدم

 

شعر درباره حبیب ابن مظاهر از ان زمان که به میخانه ات مقام گزیدم

www.mohjat.net

مطالعه بیشتر