داد اندر آن میان شه لب تشنه را سلام * غلام ترک

بازدید: 968 بازدید

داد اندر آن میان شه لب تشنه را سلام

ترکی که بود سید سجاد را غلام

از شاه خواست رخصت میدان کار زار

تا داد ترک تازی و مردی دهد تمام

شه گفت سرور تو بود زین عابدین

بی رخصتش مجاهده تو بود حرام

شد سوی شاه زاده و رخصت گرفت و رفت

بار دگر به خدمت سلطان تشنه کام

بگرفت از او اجازت میدان و باز گشت

بهر وداع پردگیان بر در خیام

عذر قصور بندگی بانوان بگفت

امد به دشت و تیغ بر اورد از نیام

می تاخت سوی دشمن و از ترک تازی اش

مریخ مانده خیره بر این گوی نیل فام

دامان خیمه خیمگیان بر فراشتند

تا بنگرد مبارزتش چارمین امام

از بس که زخم نیزه و خنجر بدوزدش

دستش ز کار ماند و فتاد از کفش حسام

با کام تشنه جام شهادت به سر کشید

و از دست ساقیان بهشتی گرفت جام

شد نیک نام هر دو جهان ترک جان بگفت

ای من غلام همت ان ترک نیک نام

 

شعر درباره غلام ترک داد  اندر آن میان شه لب تشنه را سلام

www.mohjat.net

مطالعه بیشتر