عرشیان فهم نکردند بلندای تو را * حاج مهدی رسولی

بازدید: 666 بازدید

عرشیان فهم نکردند بلندای تو را

افقی درک نکرد آخر دنیای تو را

راستی با تو چه شد هیچ کتابی ننوشت

حل نکرد این همه تاریخ معمای تو را

کم نبودند کسانی که نصحیت کردند

وا نهادند به تو مکتب و معنای تو را

خودشان در دل دیروز فراموش شدند

خورده بودند ولی غصه فردای تو را

عرفه عاقبتت را به همه فهماندی

که شنیدند همه اشهد اعضای تو را

کربلا گوشه ‌ای از معنی نجوایت شد

بوسه زد نیزه و شمشیر سرا پای تو را

کاش چون عاقبتت عاقبت ما باشد

آرزو کرده دلم رؤیت رویای تو را

من مگر با نَفَس تو به سعادت برسم

من سعیدم چو کنارت به شهادت برسم

مادرم تا بشوم پای رکاب تو شهید

نام من را به همین عشق نهاده ‌است سعید

چیست این عشق تبش این همه دامن گیر است

خانمان سوز بلایی است که در تقدیر است

روز اول پی تو دیده گشودم انگار

سال ها بود به دنبال تو بودم انگار

مردم کوفه که هنگامه دعوت کردند

همه با نامه به تو عرض ارادت کردند

من به شوق تو شدم نامه رسان کوفه

نگران بودم از فتنه گران کوفه

گفتم این راه که خون میچکد از جریانش

به تو باید برسم تا نرسد طوفانش

نامه شد واسطه تا دیده به دلبر برسد

مگر این دوره هجر تو به آخر برسد

تو که احوال مرا در نظرم میخواندی

از چه با پاسخ آن نامه برم گرداندی

هر چه می گفتی و می خواندی اطاعت می شد

ولی ای دوست دلم تنگ برایت می شد

من که یک عمر پی ات در به در هر د‌شتم

به همین کوفه به امر تو ولی برگشتم

من از آن دم که دم قاصدت از مکه رسید

مسلمت آمد و قلبم به هوای تو تپید

اولین بیعت با مسلم تو از من بود

چشمم از مقدم فرمانده تو روشن بود

دور مسلم سر عشقت چقدر گردیدم

به امیدی که در این راه کنی تاییدم

بعد از آن وصل تو دیگر همه امیدم بود

این که میبینمت آیا غم و تردیدم بود

هر چه در راه تو از دست برآمد کردم

نامه اش را به تو حتی خود من آوردم

نامه انگار بهانه‌ است به نورت برسم

باز هم واسطه شد تا به حضورت برسم

پر شد از نعمت دیدار تو دیگر دستم

که پس از این به تو و قافله ات پیوستم

این همه آمدن و رفتنم از شوق تو بود

آتش افتاده به جان و تنم از شوق تو بود

من که این قدر در این راه دویدم پی تو

چقدر زخم زبان ها که شنیدم پی تو

دیشبی را که تو برداشتی از ما بیعت

من قسم یاد نمودم که وفادار تو ام

آرزوم است فدایت بشوم صد ها بار

گفتم آماده جانبازی هر بار تو ام

خواب از شوق فدایت شدن از چشمم رفت

تو بیاسای که من دیده بیدار

 

عرشیان فهم نکردند بلندای تو را

.
.

شب چهارم محرم ۱۳۹۹ حاج مهدی رسولی

لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.

مطالعه بیشتر