غروب سرخ نگاهش به رنگ ماتم * سید مهدی میرداماد

بازدید: 497 بازدید

غروب سرخ نگاهش به رنگ ماتم بود

غریب شهر خودش نه غریب عالم بود

چقدر روضه کرب و بلا به پا می داشت

به روی سر در خانه همیشه پرچم بود

اگر چه زخم جگر تازه می شد اما باز

برای داغ دلش روضه مثل مرهم بود

همیشه در وسط کوچه بنی هاشم

پر از تلاطم اشک مصیبت و غم بود

شبی که در تب آتش بهشت او می سوخت

شکسته قامت و آشفته حال و درهم بود

شتاب مرکب و پای برهنه آقا

میان کوچه زمین خوردنش مُسَلَم بود

کبودِ زخمِ طناب و اسارت و غربت

چه قدر در نظرش کربلا مُجَسَم بود

خلاصه لحظه آخر زمان تدفینش

بساط غسل و بساط کفن فراهم بود

در آن زمان به خدا هر دلی پریشان

شهید بی کفن وادی مُحَرَم بود

به زخم پیکر گل بوریا نمی پیچید

اگر که پیرهن پاره پاره ای هم بود

شاعر: یوسف رحیمی

 

 

لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید

کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است

www.mohjat.blogfa.com

www.Mohjat.net