لال شده قلم تو دستم * حاج محمود کریمی

بازدید: 1004 بازدید

لال شده قلم تو دستم که مدح دریا بنویسم

که از یه دنیا غم و غربت باید یه دنیا بنویسم

از دل مهربون مردی که تنگ قدر آسمونا

از چشایی که راه گرفته خیره شده به دور دورا

اون که با تیغ تیز صلحش دستای فتنه گر قلم شد

از برکات صلح اون مرد پرچم کربلا علم شد

کرب و بلا هنوز بر پاست از پی محکمی که ساخته

غیر خدا و آل عصمت حسن رو هیچکی نشناخته

ما که تموم عمرمون و غیر کَرَم ازش ندیدیم

فقط به پای درد دلهاش خوندیم و گفتیم و شنیدیم

فقط شنیدیم که با لطفش عالمی رو اسیر کرده

غصه تنهایی حیدر بین گلوش گیر کرده

شنیدیم از زخم زبونا که صلح بی دلیل کردی

غصه چقدر که هی میگفتن مسلمین و ذلیل کردی

درد دلت چقدر زیاده قصه ها بس کی گریه داره

هیچکی نمیتونه خودش رو یه لحظه جای تو بزاره

کی میتونه یه لحظه حتی به پای منبری بشینه

به پای منبری که نُقلش سَبِ امیر مومنینه

روزا و شب های کی انقدر با درد و خاطره عجینه

کی میتونه یه عمر هر روز قاتل مادر و ببینه

یه وقتایی که چشم ابریش به سمت عمق آسمونه

فقط خدا میدونه با ماه چه روضه ای داره میخونه

روضه بی کسی حیدر روضه دود و در و دیوار

روضه ناله های مادر روضه خون روی مسمار

طناب دور دست بابا نشون روی دست مادر

هق هق خواهرش تو کوچه میون دست و پا برادر

روضه ای که نوشته تاریخ پیر و جوون گفته شنیده

ولی تا مادرش نفس داشت دم نزد از غمی که دیده

کاشکی قدم بلند تر بود از رو سرم دستی که رد شد

مادر تو کوچه ها نشست و فقط بگم که خیلی بد شد

دیدم با چشمای پر از اشک رو خاکا گوشواره شکسته

دیدم رو خاک کوچه گریون مادر اسمون نشسته

 

 

کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است.

وبلاگ مهجه: www.mohjat.blogfa.com

مهجه |  www.Mohjat.net

@mohjat_net

 

مطالعه بیشتر