ميرود سمت مسجد کوفه * سید مهدی میرداماد

بازدید: 778 بازدید

ميرود سمت مسجد کوفه

با دلي خسته از زمانه‌ خود

خسته از کوفيان و بي دردي

غرق اندوه بي کرانه‌ خود

ميرسد با دل پر آشوبش

مرد غربت انيس سجاده

هم دم چشم هاي بارانيش

ميشود چشم خيس سجاده

رنگ دلتنگي شفق دارد

سال ها آفتاب چشم هایش

مصحف غربت و غم و درد است

صفحه صفحه کتاب چشمانش

گريه هاي شبانه‌ او را

گونه‌ خيس ماه ميداند

شرح سي سال بي کسي اش را

دل بي تاب چاه ميداند

سر خود را شب پريشاني

ميگذارد به دوش نخلستان

ميشود سوگوار چشمانش

ديده‌ گريه پوش نخلستان

ميرود سمت مسجد کوفه

تا که با عشق بي حساب شود

ميرود تا محاسن خورشيد

بين محراب خون خضاب شود

ميرود تا که مستجاب شود

ندبه هاي شبانه اش حالا

ميرود تا خداي خوبي ها

مرتضي را بگيرد از دنيا

بين محراب اشک و دلتنگي

موسم آخرين سجود آمد

ناگهان مثل صاعقه تيغي

بر سر آسمان فرود آمد

سجده‌ تيغ و ابروي خورشيد

باز شق القمر شده انگار

بين محراب فرق کعبه شکافت

شب مولا سحر شده انگار

شوق پرواز بال و پر ميزد

در تپش هاي چشم کم سويي

آمد از آسمان به دنبالش

بي قرار شکسته پهلويي

در کنار غروب چشمانش

آه سعي طبيب بي معناست

سالها بي قرار رفتن بود

بعد زهرا شکيب بي معناست

راوي سالها پريشاني ست

گيسويي که چنين سپيد شده

در دل کوچه هاي دلتنگي

سالها پيش از اين شهيد شده

هرگز از ياد او نخواهد رفت

سوره‌ کوثر و در و ديوار

آتش و تازيانه و سيلي

غنچه‌ پرپر و در و ديوار

دست او بسته بود اما ديد

گل ياسش به يک اشاره شکست

در هجومي کبود و بي پروا

دست و پهلو و گوشواره شکست

رفت و دل خستگان اين عالم

در غم غربتش سهيم شدند

و يتيمان شهر دلتنگي

بار ديگر همه يتيم شدند

شاعر: يوسف رحيمي

 

 

حاج سید مهدی میرداماد / شب نوزدهم ماه رمضان ۱۳۹۹

لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید

کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست

www.mohjat.blogfa.com

www.Mohjat.net

مطالعه بیشتر