میدونستم که بابا مهربونه * امیر عباس ناهیدی

بازدید: 1345 بازدید

میدونستم که بابا مهربونه

خودش رو با سر اینجا میرسونه

کی مهمون خونه دیده یک خرابه

سری مهمون سه ساله میزبونه

همیشه باغبون گل داشت اما

تو دست یک گل امشب باغبونه

شب است و شام و خورشید تو خرابه

رقیب امشب من آسمونه

صدات از تشت اومد جون گرفتم

ولی جونم به لب از خیزرونه

ببین اینجا کسی چوبی نداره

بگو لبهات برام قرآن بخونه

میگفتم جون بدم روشو ببینم

یه شب اومد که دختر نیمه جونه

یقین دارم نخواهی موند پیشم

کی دیده شب جایی خورشید بمونه

روی نی نگات میکردم یادته

با چشام صدات میکردم یادته

پیش پات باید بایستم میدونم

زخمی پاهام بابا نمیتونم

کی شفق رو رنگی از غروب زده

کی لبای خشکتو با چوب زده

چشاتو نظاره کردم یادته

با سرم اشاره کردم یادته

بود رُخِت تو قاب دستم یادته

روی زانوت مینشستم یادته

عَمَمو ببین چه ناتوون شده

سپرم بسکه شده کمون شده

چجوری خوندی نماز ظهرتو

خواب بودم نشدم بیارم مُهرتو

نازمو هی میکشیدی یادته

گوشواره برام خریدی یادته

بگو کاکلت تو دست کی بوده

روی دستات میخوابیدم یادته

بوسه از لبات میچیدم یادته

 

.
.

متن شعر مداحی میدونستم که بابا مهربونه

لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.

 

 

مطالعه بیشتر