نوبت عشق است عشقم با حسن * حاج محمدرضا بذری

بازدید: 953 بازدید

نوبت عشق است عشقم با حسن

سفره را وا کرده این شبها حسن

صبر او رزم است گرچه بی صداست

صلح او روح قیام کربلاست

هرکه مجنون حسین و کربلاست

مطمئناً زیر دِینِ مجتباست

با اجازه از امیر صف شکن

مینویسم لافتی الا حسن

نامه داد و شاه را امداد کرد

مذهب ما را حسن آباد کرد

غربت او سِری از اسرار اوست

این شلوغیِ حرم ها کار اوست

امشب اما تا مدینه راهی ام

الله الله امشب عبداللهی ام

کیست عبدالله عشق پنج تن

حضرت باب الحسین باب الحسن

یازده ساله ولی شیر نَر است

این نواده مثل جدش حیدر است

عابد شب زنده دار هر شب است

از محافظ های عمه زینب است

نوجوانیِ ابالفضل است این

یا به بدر آمد امیرالمومنین

در رگش خونِ حسن جاری شده

جان به قربانش چه کراری شده

ظهر شد دلهای عالم در تب است

دست عبدالله دست زینب است

یارب عاشوراست یا که محشر است

یا حسن دستش به دست مادر است

دید از بالا که بلوا ساختند

با سر آقا را زمین انداختند

گرگ ها خونِ عمو را می خورند

نیزه ها دائم به یکجا می خورند

آب می خواهد سنانش می دهند

با نوک نیزه تکانش می دهند

نیزه بر کتف عمو می خورد و بعد

زخم ها روی گلو می خورد و بعد

بر دلش با خنده آتش می زنند

آیه می خواند و سنگش می زنند

پیش خشکی لبان شاه دین

آب ها را شمر میریزد زمین

دید عبدالله عمو را داد زد

زیر لب می گفت یا زهرا مدد

ای عمو تنها نمان بین سپاه

مجتبی دارد میاید قتلگاه

یازده سال است دنیای منی

جای بابایم تو بابای منی

گرچه شمشیری ندارد نوکرت

دست دارم می دهم پای سرت

 

.
شب پنجم محرم ۱۴۰۰ حاج محمدرضا بذری
آرشیو متن اشعار محرم ۱۴۰۰ »» اینجا کلیک کنید
.

کــتاب مــداحی جدید »» اینجا کلیک کنید
لطفا اشتباهات تایپی متن شعر را اطلاع دهید
کپی کردن اشعار با درج لینک مجاز است

استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت ما نیست!!
مهجه به روزترین مرجع انتشار متن مداحی
.
Mohjat.net
.

مطالعه بیشتر