هر آنکه سر بگذارد به آستان علی * حاج محمود کریمی

بازدید: 1173 بازدید

هر آنکه سر بگذارد به آستان علی

نسیب میبرد از فیض بی کران علی

هر آنکه دست تمنا به سوی مولا برد

براق می بردش سوی آسمان علی

منتم عقیله منم عالمه منم زینب

منم ستاره ناهید کهکشان علی

منم حقیقت کوثر منم نجابت زهرا

منم سفیر حسین و منم زبان علی

منم کفیل تمام یتیم های غریب

خدا نهاده به بازوی من توان علی

میان سلسله با رخت کهنه و مجروح

نفس بریده ام از خیل دشمنان علی

شبیه حضرت زهرا خطابه ها خواندم

صدای فاطمه ام فخر دودمان علی

به فرق کوفه زدم ذوالفقار مولا را

نرفته از نظرم فرق خونفشان علی

دعای جوشن من یا علی مدد حیدر

نرفت از لب من ذکر حق نشان علی

منم درایت مولا ولی والی عشق

علی فاطمه رویم علی به جان علی

منم دلاور بازار کوچه های خراب

که تیر می زدم از چله ی کمان علی

اگر چه جان من از کفر شام بر لب بود

بلا نبود که فتح الفتوح زینب بود

میان عاشق و معشوق گرچه فاصله نیست

مسیر عشق بدون بلا و مشغله نیست

حرام باد شراب محبت مولا به هر کسی

که به راه حسین یک دله نیست

کسی که ذوب شده در ولایت دلبر

توجهش به طریق و طی مرحله نیست

شهید تشنه لب پاره تن نگاهی کن

شکسته بال تر از من میان قافله نیست

مرا غم تو شکسته نه خنده ی دشمن

حریف دختر شیر خدا که سلسله نیست

تلاش کرد عدو تا به یار شکوه برم

خبر نداشت که ما را میانه با گله نیست

به زعم خویش تو را کشت نه خودش را گشت

خبر نداشت که قتل تو ختم قائله نیست

حرامیان حرمت را کشان کشان بردند

و گر نه مشکل زینب که زخم آبله نیست

دلم گرفته ز جور حرامیان اما

جفای هیچ کسی مثل ظلم حرمله نیست

به روی شانه ی خسته نشانه ها دارم

به گردن زینب قضای نافله نیست

فدای زخم تنت کشته ی بدون کفن

دخیل خاک مزارت دو دست زخمی من

رسیده جان به لبم تا رسیدم اینجا

کشانده ای و غمت را کشیده ام اینجا

چهل نفس نفسم بود و بند آوردند

از آن سفر که مرا میزدند آوردند

غریبم که مزاری غریب می کشدم

نسیم می وزد و بوی سیب می کشدم

نسیم می وزد و چهره ام چه می سوزد

کنار صورتم از بعد کوچه می سوزد

نسیم می وزد و رنج راه کم کرده

ببخش پای من و شانه ام ورم کرده

همین بس است بگویم رباب هم تب کرد

به نیزه تا که علی را کسی مرتب کرد

مرا ببخش هر آنکس که رفته اینجا نیست

دوباره می شمرم آه نوزده تا نیست

غروب بود و حرامی به خیمه ها میزد

یکی یکی همه را زیر دست و پا میزد

به آه دخترکی تازیانه پایان داد

یتیمه ای ز لگد های حرمله جان داد

محال بود اگر کودکی کتک نخرد

محال بود دو سه استخوان ترک نخرد

یتیم شعله وری در شب کویر افتاد

میان خیمه ی آتش گرفته گیر افتاد

چقدر دختر تو روی خار ها غلطید

به روی خاک سرت بود و بار ها غلطید

ناله ها تا به ثریا میرفت

خیزان بود که بالا میرفت

 

هر آنکه سر بگذارد به آستان علی

 

.
.

لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.

مطالعه بیشتر