هماره تا که خدا را بود ز خلق سپاس * حاج محمود کریمی

بازدید: 895 بازدید

هماره تا که خدا را بود ز خلق سپاس

درود بر خلف پاک مرتضی عباس

فروغ چشم و چراغ دل چهار امام

امید یوسف زهرا حسین خیر الناس

دو ذو الفقار دو ابرو دو چشم او دو علی

محب از ان به امان و عدو از این به هراس

لبش حقیقت کوثر دلش روان مسیح

دلش بهشت ولایت رخش حدیقه یاس

تمام عمر به دور عزیز زهرا گشت

چنان که داد حرم را شب شهادت پاس

نه در بهار جوانی خدا گواست که بود

ز شیر خوارگی و کودکی حسین شناس

روا بود که همانند چارده معصوم

شود ز حضرت او صبح و شام نعت و سپاس

کنار تربت پاکش فرشتگان خوانند

دو مصرعی که در ان هست یک جهان احساس

سلام خالق منان سلام خیر الناس

سلام خیل شهیدان به حضرت عباس

چو دید تشنه لبهای خشک او دریاست

به اب خیره شد و ناله از دلش برخواست

که اب از چه نگردیدی از خجالت اب

تو موج میزنی و تشنه یوسف زهراست

ز یک طرف تو زنی نعره از جگر در بحر

ز یک طرف به حرم بانگ العطش برپاست

قسم به فاطمه هرگز تو را نمی نوشم

که در تو عکس لبخشک سید الشهداست

ز خون دیده من روی موج خود بنویس

که از تمامی اطفال تشنه تر سقاست

خدا گواست که با چشم خویشتن دیدم

سکینه را که لبش خشک و دیدش دریاست

درون بحر همه ماهیان به هم گویند

حسین تشنه و سیراب وحشی صحراست

نوشته اند به لبهای خشک من ز ازل

که تشنه کام گذشتن شیوه ماست

ز شیر خواره برایت پیام اوردم

پیام داده که ای اب غیرت تو کجاست

سلام خالق منان سلام خیر الناس

سلام خیل شهیدان به حضرت عباس

ز اب با جگر تشنه شست سقا دست

کشید پا و نداد عاقبت به دریا دست

وجود او سپر مشک بود و بیم نداشت

از این که چشم دهد یا که سر دهد یا دست

ز دست دادن خود بود اگه و می خواست

که عضو عضو وجودش شود سراپا دست

تمام هستی خود را به پای جانان ریخت

گذشت از سر و از چشم و تن نه تنها دست

خدا گواست که بر پای دوست می افکند

اگر به پیکر مجروح داشت صد ها دست

به یاری پسر فاطمه گذشت از جان

جدا شد از بدنش در حضور زهرا دست

سخن ز اب مگو ای سکینه رو به حرم

که اوفتاد به یک جا تن و به یک جا دست

دو دست خویش به راه عزیز زهرا داد

به شوق ان که بگیرد ز خلق فردا دست

رسد به خاک پی بندگی حق تا رو

شود بلند به درگاه کبریا تا دست

سلام خالق منان سلام خیر الناس

سلام شاه شهیدان به حضرت عباس

گرفت تیر از ان نور چشم حیدر چشم

بگفت تیر دگر کو که هست دیگر چشم

سرم نثار ره عاشقی که بعد دو دست

به پیش تیر دهد در ره برادر چشم

به سید الشهدا کرد جان و دل تقدیم

گشود تا که به دامان پاک مادر چشم

مکن سکینه ز سقا گله که ان مظلوم

به یاد تو عوض اب داشت خون در چشم

به تیر گفت بیا و به چشم من بنشین

که نیست جای تو ای پیک یار در هر چشم

دو دست دادم و در انتظار تیر ام باز

که یا نهم به جگر یا به سینه یا در چشم

تمام ارزویش دیدن برادر بود

نداشت حیف برای نگاه اخر چشم

به جسم پاک وی انقدر تیر و نیزه زدند

که چون زره بدنش شد ز پای تا سر چشم

سزد به حشر بخوانند این دو مصرع را

چو افکنند بر ان عارض منور چشم

سلام خالق منان سلام خیر الناس

سلام خیل شهیدان به حضرت عباس

مه سپهر وفا افتاب ام بنین

حسین روی و علی صولت و حسن ایین

نگاه نافذ او جذبه علی را داشت

و گر نه تیر به چشمش نمی زدند ز کین

نداشت دستی و خم شد که تیر دشمن را

برون کشد به دو زانو ز دیده خونین

چنان زدند به فرقش عمود اهن را

که روی خاک به صورت فتاد از سر زین

فراریان ز نبردش تمام برگشتند

زدند بر تن او زخم از یسار و یمن

چو مصحفی که شود پاره پاره ایاتش

به خاک ریخت ورق های ان کتاب مبین

عزیز فاطمه را قد خمید و پشت شکست

کنار پیکر او ناله زد بو صوت حزین

دو چشم چشمه اشک و دو چشم چشمه خون

دو دست بر کمر شه دو دست نقش زمین

 

.
.

لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.

مطالعه بیشتر