پر افتخار و دلیرانه مشک را برداشت * حاج محمود کریمی

بازدید: 1033 بازدید

پر افتخار و دلیرانه مشک را برداشت

عجیب حال و هوای نبرد در سر داشت

پیمبری که وجودش پر از شهامت بود

نَه مَشک بلکه به دوشش غم رسالت بود

سوار اسب شد و علقمه صدایش کرد

و با بهانه آب از حرم جدایش کرد

چو کَشتی آمد و دریا برای او وا شد

چو شیر زد به دل روبهان و غوغا شد

چه شوکت و چه جلال و اُبهتی دارد

چه منظری چه جمالی چه هیبتی دارد

همین که دیده به سمت سوار میکردند

قرار نه همه لشکر فرار میکردند

هنوز دشمن دین ترس از علی دارد

حسین بین سپاهش عجب یلی دارد

کنار علقمه تا چشم او به آب افتاد

به قاب دست عمو کودک رباب افتاد

به آب زد دل مشک و به لرزه آمد دشت

ولی به صحنه برگشتنش ورق برگشت

کمین باد خزان راه رفتنش را بست

ز روی اسب زمین خورد بی سپر بی دست

بدون دست ولی تیغ دیگری دارد

قشون آمده شوخی که بر نمیدارد

و بعد فصل بهار و هوای باران شد

که نوبت هنر رزم تیر داران شد

صدف شد و بدنش را حفاظ گوهر کرد

برای مشک خودش را هلال احمر کرد

چه تیر های زیادی که از کمان پر زد

هزار دسته گنجشک ناگهان پر زد

ز چله ها سَیَلان کرد تیرها چون رود

مسیر آخر هر یک به سمت دریا بود

 

پر افتخار و دلیرانه مشک را برداشت

 

 

لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید

دانلود نوحه جدید / جدید ترین متن نوحه و متن مداحی تمام مداحان از سایت مهجه

کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است

وبلاگ مهجه: www.mohjat.blogfa.com

سایت مهجه |  www.Mohjat.net

@Mohjat_net
#Mohjat

مطالعه بیشتر