پسر فاطمه سلام سلام * حاج محمود کریمی

بازدید: 1898 بازدید

پسر فاطمه سلام سلام

خواهرت زینب آمده از شام

من که بی تو سفر نمی کردم

بی تو یک لحظه سر نمی کردم

مانده زخم فراق بر جگرم

سر پاک تو گشت هم سفرم

بود بهر تسلی دل من

سر تو سایه بان محمل من

لشکر اشک من سپاه تو بود

نفسم شعله های آه تو بود

صوت قرآن تو دلم را برد

چشم های تو محملم را برد

چتر من بود سایه سر تو

مونسم بود اشک دختر تو

ای سرت بر سنان تماشایی

ای لبت خشک و دیده دریایی

تا کنی اشک چشم ما را پاک

دست بیرون بیار از دل خاک

غم ایام را بپرس از من

قصه شام را بپرس از من

کوه اندوه ریخت بر سر ما

شام شد کربلای دیگر ما

صوت قرآن کجا شراب کجا

دست زینب کجا طناب کجا

یا اخا شامیان بد اند بد اند

دختران تو را زدند زدند

من که خود بوده ام شریک غمت

من که بودم مدافع حرمت

حامی ناز دانه ها بودم

سپر تازیانه ها بودم

هر چه تو زخم دیدی از دمشن

جای کعب نی است بر تن من

به تو و باغ لاله ات سوگند

به سفیر سه ساله ات سوگند

به لبت که از عطش تَرَک خورده

به تن کودک کتک خورده

به همه زخم های سلسله ام

به قنوت نماز نافله ام

به سرشک دو دیده ات سوگند

به گلوی بریده ات سوگند

نه فقط زینب است خواهر تو

تو امامی و من پیمبر تو

 

 

 

حاج محمود کریمی / شب اربعین ماه صفر ۱۳۹۸

لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید

کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست

www.mohjat.blogfa.com

www.Mohjat.net

مطالعه بیشتر