پلکی مزن که چشم ترت درد میکند * سید مهدی میرداماد

بازدید: 779 بازدید

پلکی مزن که چشم ترت درد می کند

پر وا مکن که بال و پرت درد می کند

می دانم اینکه بعد تماشای اکبرت

زخمی که بود بر جگرت درد می کند

با من بگو که داغ برادر چه کار کرد

آیا هنوز هم کمرت درد می کند

مانند چوب، خواهش بوسه نمی کنم

آخر لبان خشک و ترت درد می کند

لبهای تو کبود تر از روی مادرت

یعنی که سینه ی پدرت درد می کند

می خواستم که تنگ در آغوش گیرمت

یادم نبود که زخم سرت درد می کند

کمتر به اسب نیزه سوار و پیاده شو

از هجمه های سنگ سرت درد می کند

من الذی ایتمنی تو هستی و عشق منی

من الذی ایتمنی از چه تو خونین دهنی

من الذی ایتمنی مثل خودم بی کفنی

***

کنج این ویران سرا خورشید زهرا امده عمه بابا امده

بی عمو عباس و اکبر از چه تنها امده عمه بابا امده

 

.
.

لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.