چه اضطراب و چه باکى ز آفتاب قیامت * سید مجید بنی فاطمه

بازدید: 749 بازدید

چه اضطراب و چه باکى ز آفتاب قیامت

که زیر سایه این خیمه کرده ایم اقامت

شفیع گریه کنانش ائمه اند یکا یک

به این دلیل که جمع است در حسین امامت

کسى که آه ندارد چه سود آه خجالت

کسى که اشک ندارد چه سود اشک ندامت

چه نعمتی است نشستن میان مجلس روضه

که جبرییل در آن جا فکنده رحل اقامت

کسى که بار علم را به شانه اش نکشیده است

بعید نیست بمیرد به زیر بار ملامت

کسى که در پى کار حسین نیست محال است

که پشت سر بگذارد صراط را به سلامت

کسی که اسم حسین را شنید و اشک نبارید

ز دوستی چه نشانی ز شیعگی چه علامت

کسی که در کفنش تربت حسین نباشد

چه خاک بر سر خود میکند به روز قیامت

کسی که قبر حسین را ندید و رفت ز دنیا

به نزد فاطمه ریزد ز دیده اشک ندامت

به روز حشر که جمله فقیر و کاسه به دستند

خدا به زائر تو میدهد مقام زعامت

غبار خاک عزاى تو را که بر سر ما شد

برابرش نکنم با هزار تاج کرامت

چه نا به جاست به وصف شهادت تو شهادت

چه نا رواست به وصف شهامت تو شهامت

پس از قیامت عظمای تو به دشت غریبی

خدا قیامت خود را سند زده ست به نامت

شاعر: علی اکبر لطیفیان

 

 

حاج سید مجید بنی فاطمه / شب چهارم ماه صفر ۱۳۹۶

لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید

کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست

www.mohjat.blogfa.com

www.Mohjat.net

مطالعه بیشتر