یکی با نیزه اش از پشت میزد * حسین سیب سرخی

بازدید: 2480 بازدید

یکی با نیزه اش از پشت میزد

یکی با چکمه و با مشت میزد

خودم دیدم سنان دائم الخَمر

حسینم را به قصد کشت میزد

***

یک عده روی غارت سر شرط بسته اند

یک عده روی خود و سپر شرط بسته اند

یک عده روی مشک قمر شرط بسته اند

ای وای روی زیور و زر شرط بسته اند

من تازیانه میخورم و تو نفس بگیر

برخیز و معجری که ربودند پس بگیر

***

گفتی زمان وداعت صبور باش

هنگام قتل و سیلی و غارت صبور باش

بنگر به حال خواهر زار و تکیده ات

حرفی بزن با زینب قامت خمیده ات

آن قاتلی که در بر ما مست می کند

انگشتر عقیق تو در دست می کند

***

طاقت بیار لشکرت ای شاه می رسد

طاقت بیار مادرت از راه می رسد

ای کاش چوب کفر به ایمان نمی زدند

با خیزران به قاری قرآن نمی زدند

آتش به خیمه های پریشان نمی زدند

نیزه به پهلوی تو حسین جان نمی زدند

***

دیدی هلال آب نیاورد و دیر شد

دیدی که کهنه پیروهنت غرق تیر شد

دیدی تمام پوشش تو یک حصیر شد

زینب کنار جسم تو یک باره پیر شد

 

 

.
.

شب عاشورا محرم ۱۳۹۹ حاج حسین سیب سرخی

لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.

 

مطالعه بیشتر