خواب این لحظه که افتادی رو خاکا رو خیلی وقته دیدم توی خوابم ولی خیلی زودتر از شمر حسین بهت رسیدم تو…
نگاهم مانده و از در نیامد نشانی از کبوترها نیامد زمانی گِرد من پُر بود حالا یکی از آن برادرها نیامد دلم…
نگاه اولم را بین آغوش تو خندیدم از آن بدو تولد با تو یک جوره دگر بودم نگاه آخرم گودال بوذی گریه…
میبرندم سرِ بازار چشمت را ببند نور چشم حیدر کرار چشمت را ببند شد نقاب صورت من آستین پاره ام بی تو…
من آن آیینه ام آیینه ای از غم ترک خورده من آن زخمم همان زخمی که از هجران نمک خورده من آن…
مشغول التماسیم بهر دعای زینب در سجده ی نمازیم از ربنای زینب تربت مگر چه بوده جز خاک چادر او در کربلا…