شکسته پر و بالم زخمی این دقایقم رسیده دم آخر سینه زنه شقایقم یادم نمیره خاطرات قتلگاهو یادم نمیره غم طفل بی…
خاطره هاتو بغل میکنم آروم شه آغوشم از روز عاشورا لباس مشکی میپوشم بالاخره به آرزوم رسیدم یه سال و نیمه درد…
غرورم له شده مثه بدنت همه چی رو بردن با پیروهنت سرمو شکستن مثه سر تو همونطوری که تو رو زدنت چوب…
آخرین شب خواهره کاشکی امشبم بگذره زنده میشه پیش چشام روز و شب همین منظره یادمه تب داغ صحرا و لب خشک…
بستر من رو به قبله است زینب تو داره میمیره دست علمدار الهی زیر تابوتمو بگیره دم آخر ای حسینم تو غریبی…
همه رفتندو من جاماندم ای دوست ز بخت بد به دنيا ماندم اي دوست چرا رفتي مرا با خود نبردي ببين بعد…
شب تاره بی قراره دلی که چاره نداره نفسم مونده تو سینه چش من به راه یاره شب تاره شب تاره تو…
برپا دوباره روضه ی غم پروری شده غم مونس شب سفر خواهری شده با نفس های آخر عمرش اشکای غربت روی پلکاشه…
بین نامحرم ببین تو زینبت تنها شده همدمم از بعد یارم رأسِ بر نی ها شده دیده خواهر ساربان را بر سر…