راه فرات رومون بسته درهای آسمون بسته ای طفلک زبون بسته بابات میاد میبردت امون بده داری میری غیرتتو نشون بده لبای…
تو راه کوفه و شام گریم همش میگیره رو نیزه ها سر تو مادر برات بمیره تو این خزون بی کسی غنچه…
وسط میدون موندم حیرون سمت خیمه برگردم یا سمت دشمن جلوی لشکر مُردم خواهر خونِ حنجرش مونده رو دستای من آب خواستم…
یه گوشه ی خیمه لالایی میخونم کجایی مادر صدات تو گوشم هست ولی نمیدونم کجایی مادر کجای این صحرایی هرجا هستی لالایی…
دیدم داغشو با چشم خودم میبینی چجور مستأصل شدم پشت خیمه با گریه اومدم میبینی چجور مستأصل شدم تیر اومد سمتش چشمامو…
یا محمد الجواد هله یا باب المراد یا فؤاد و یا مراد و یا جواد الله الله الله یابن الرسول الله تویی…