آه از اقبال هرشب تنها – حاج محمدرضا بذری
- بهدست: مجتبی نظری پور
- دستهبندی: اشعار ماندگار
- برچسبها: سایت مهجه, متن شعر, متن مداحی, محمدرضا بذری

آه از اقبال هرشب تنها
بوی پیرهن خونیِ تو
منو میبره سمت گودال
هرشب صدبار تو رو میکشنت
جلو چشمای خیسم میرم از حال
بی سامونم شبا آستین پیرهنتو
میذارم من روی شونم
هرشب صدبار از حرم میدوم
تا حوالی مقتل سرگردونم
آه ای جونم هستی پیشم
با این پیرهن آروم میشم
روضه روضه گریه گریه
برگرد امشب با رقیه
****
پیرم کردن میدونستن مادرت داره
میبینه از حال و روز من فهمیدن
دیدم داداش سه نفر
تو رو میزدن و سی هزارتا میخندیدن
دیدم که با دل بچه های تو حسین
داره بازی میشه
بی پیراهن تو برهنه رو خاکا باشی
مگه زینب راضی میشه
دارم چادر روت میندازم
من میسوزم من میسازم
زخمی زخمی عریان عریان
سلام الله علی العطشان
تشنه تشنه زنده زنده زیر دشنه
****
آه از آزار خیلی گفتم که منو
زن و بچتو رد نکنن از بین بازار
اونقدر دستام سپره سره بچه ها
میشد افتاد از کار
خیره سرها خیلیا واسه بزم شراب
دیگه موندن پشت درها
مُردم از شرم بمیرم تا حالا
ناسزا نشنیدن این دخترها
مردم اشک مارو دیدن
میرقصیدن میخندیدن
دیدم داداش آزارهارو
خیلی گشتیم بازارهارو
.
وفات حضرت زینب سال 1400
حاج محمدرضا بذری
آرشیو اشعار شهادت 1400 »» کلیک کنید
اشتباهات تایپی متن مداحی را اطلاع بدید
.
www.instagram.com/mohjat_net
t.me/mohjat_net
www.aparat.com/mohjat
www.Mohjat.net
.
بدون دیدگاه