تاریخ انتشار:
بازدید: 988 بازدید


از بس که پشت ناقه عریان دویده بود متن شعر مداحی
از بس که پشت ناقه عریان دویده بود
رنگ رخ لطیف و کبودش پریده بود
از بس که گریه کرد صدایش گرفته بود
مانند مادرش قد او هم خمیده بود
دشمن نه این که صورت او را کبود کرد
حتی تمام گیسوی او را کشیده بود
این که تمام موی سر او سفید شد
حتما صدای داد کسی را شنیده بود
در راه عشق بازی با راس روی نی
سیلی و تازیانه به جانش خریده بود
دیگر توان نداشت سرش درد میگرفت
انگار از تمامی عالم بریده بود
اصلا تمام پیکر او زخم دیده است
جان نمانده اش به لبانش رسیده بود
هر تازیانه روی تن همچو یاس او
تصویر باغ سرخ و کبودی کشیده بود
در شام هر که داشت پدر طعنه می زدش
طعم یتیم بودنش از انجا چشیده بود
وقتی که دید مادر خود گفت ای پدر
ای کاش دخترت رخ مادر ندیده بود
حاج محمود کریمی
Telegram: @mohjat_net
Eitaa: @mohjat_net
www.mohjat.net