تاریخ انتشار:
بازدید: 1354 بازدید


بعد از آن روزی که آتش دامن در را گرفت متن شعر مداحی
بعد از آن روزی که آتش دامن در را گرفت
فضه نان میپخت دست مادرم از کار ماند
تا دم آخر کبودی ها نشد کم جای خود
زخم ابرو از غلاف و سینه از مسمار ماند
از همان روزی که از مسجد به خانه آمدیم
چشم های مادرم تا روز آخر تار ماند
مادرم برخاست از روی زمین با یا علی
خاک روی صورت و خون بر روی دیوار ماند
میخواستم که مانع دشمن شوم ولی
قدم نمی رسید که خود را سپر کنم
حاج محمود کریمی
Telegram: @mohjat_net
Eitaa: @mohjat_net
www.mohjat.net