نور بخشید به شام غریبون * حاج محمود کریمی

بازدید: 946 بازدید

نور بخشید به شام غریبون

مثل خورشیدی که پشت ابره

پرچم عشق و بالا نگه داشت

این همون معجز کوه صبره

پر کشید و علم رو نگه داشت

وقت غارت شکستن پرش رو

پیش چشمِ سر روی نیزه

چوب محمل شکسته سرش رو

اون همه داغ و با جون خرید و

سنگر خیمه شد وقت غارت

هر کدومش یه کرب و بلا بود

تک تک روز های اسارت

وقتی ناچار شد اولین بار

نافلش رو نشسته بخونه

وقتی مجبور شد پیش ظالم

خطبه با دست بسته بخونه

وقتی اون یادگاری رو گم کرد

توی ویرونه با اشک و ناله

وقتی با دست لرزون و زخمی

خاک میریخت رو قبر سه ساله

اون زمانی که منزل به منزل

وارث روضه مادرش بود

غارت معجرا بی اثر شد

بال روح الامین چادرش بود

هیچ چشمی محاله ببینه

روی خورشیدی که پر شعاعه

اما جان سوز تر از تمومش

روضه جان گدازه وداعه

وقتی امواج شمشیر و نیزه

هستی زینبو با خودش برد

بعد از آخرین بوسه زینب

پشت مرکب دوید و زمین خورد

ساعتی بعد ناباورانه

رو زمین هستی زینب افتاد

زخمی و تشنه و بی علمدار

بین گودال از مرکب افتاد

شور محشر به پا بود و خواهر

از بلندی سرازیر میشد

میدوید و تو دریای دشمن

هر قدم بیشتر پیر میشد

قاتل از بس کشید و نبرید

شدت ضربه رو بیشتر کرد

بر گلو بی اثر بود خنجر

بوسه آخر اینجا اثر کرد

آخرین لحظه ها مادرش رو

با صدای ضعیفی صدا زد

خون به پا بود و هستی زینب

زیر سر نیزه ها دست و پا زد

 

 

لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید

کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است

www.mohjat.blogfa.com

www.Mohjat.net

مطالعه بیشتر